مقدمه
بیان مسئله و ضرورت پژوهش
چهار نظریه یا مکتب تربیتی: ماهیتگرایی و پایدارگرایی، پیشرفتگرایی و بازسازیگرایی
مکاتب ماهیتگرایی و پایدارگرایی دو مکتب فلسفی تربیت به عنوان مکاتب بنیادگرا یا سنتی یاد میشوند، در مقابل پیشرفتگرایی یا عملگرایی و بازسازیگرایی مکاتب فلسفی جدید و مدرن تربیتی گفته میشود. الگوی تعلیم و تربیتی این مکاتب از اصول ایدئالیسم، رئالیسم، نئوتومیسم، پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم به دست میآید، براساس شیوه متعارف، لازم است الگوی تربیتی تهیه گردد، در سده اخیر چهار الگوی تأییدشده از فلسفه تعلیم و تربیت ظهور و اجراشده است:
1ـ پایدارگرایی Perenialism
2ـ ماهیتگرایی Essentialism
3ـ پیشرفتگراییProgressivism
4ـ بازسازیگراییی Reconstructionism
هرکدام از این چهار مکتب در یک یا چند مکتب فلسفی ریشه دارد، بهعنوانمثال پایدارگرای اصول خود را از رئالیسم کسب کرده است، ماهیتگرایی در ایدئالیسم افلاطون و رئالیسم ارسطو ریشه دارد، پیشرفت بازسازیگراییی بنیان فلسفۀ پراگماتیسم و عملگرایی دارد، بخشهای از بازسازیگرایی حلقۀ از یادگیری مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم (خلیلی شورینی 1378: 92) و همچنین نو لیبرالیسم است (گوتگ1396: 477).
با توجه به اهمیت تعلیم و تربیت در سطح جهان و شناخت ایدهها و نظریات علمی و شیوههای پیاده نمودن آنها در کشورهای درحالتوسعه، لازم است به مکاتب تربیتی اثرگذار در نظامهای آموزشوپرورش کشورهای جهان بهویژه چهار مکتب نسبتاً جدید پایدارگرایی، ماهیتگرایی، پیشرفتگرایی و بازسازیگرایی بپردازیم، بنای ما براین است که این چهار مکتب تربیتی را از حیث تاریخچه، بنیانگذاران و پیشگامان، اهداف و اشتراکات و تمایزات، بهطور فشرده موردتحقیق قرار دهیم.
ماهیتگرایی
تاریخچه
احساسگرایی تعبیر دیگری از ماهیت گرایی است (خلیلی شورینی1378:94) این فلسفه تربیتی ریشه در ایدئالیسم و رئالیسم دارد، در دهه 1930 به عنوان بازتابی در برابر پیشرفتگرایی بروز کرد و دراثنای جنگ سرد و اسپاتنیک در دهههای 1950 و اوایل 1960 رشد کرد ( همان).
جرالدگوتک بر این باور است که دکترین ماهیت گرا توسط گروهی از پرورشکاران هممشرب در اجلاس انجمن ملّی آموزشوپرورش آمریکا، در سال 1938 رسماً اعلام شد، ماهیتگرایان در عکسالعمل علیه چیزی که آن را زیادهرویهای آموزشوپرورش پیشرفتگرا مینامیدند، استدلال میکردند که وظیفه اولیه آموزشوپرورش رسمی عبارت از پاسداری و انتقال عناصر بنیادی یا ماهوی فرهنگ بشری است.( گوتک1396: 396).
اصطلاح «ماهوی» بدان معنی است که مدرسه در ایفای نقش خویش به عنوان انتقالدهنده فرهنگ، عناصر بنیادین فرهنگی را شناسایی میکند و تداوم میبخشد. خوشایند نیست که مدرسه وظایف غیرضروری مانند «سازگاری اجتماعی»، آموزشوپرورش شغلی، آموزش و شیوه مصرف، کلاسهای آشپزی و فعالیتهای از این قبیل را که باید درجاهای دیگر آموزش داده شوند برعهده گیرد. تکفل این امور از جانب مدرسه بهمنزله آن است که هسته اساسی مهارتها و موضوعات بنیادی تنگ مایه شده یا تقلیل یافته است (گوتک1396: 312).
ویلیام باگلی William Bagley از بنیانگذاران ماهیتگرایی است، عقاید طرفداران این مکتب بهوسیله او از دانشکده علوم تربیتی کلمبیا شکلگرفته است، بعدها توسط دانشمندی بنام «ارتوربستور» از دانشگاه الینوبیز و دریاسالار «هیمن ریک اور» تحول یافت.( خلیلی شورینی1378:94).
پرورشکاران دیگری همچون مایکل دمیاشکویچ، والتراچ. رایل، ام. ال. شین و گاری ام. ویپل، ازجمله کسانیست که ماهیتگرا و پیروی به گلی میباشند( گوتک1396: 397).
هدف و محتوای ماهیتگرایی
هدف ماهیتگرایی این است که بیشتر به تسلط یادگیرنده بر مفاهیم و اصول ماده درسی توجه شود (ملکی1394:89) ماهیتگرایان ریشه درگذشته نداشته، بلکه بیشتر با دیدگاه معاصر هماهنگ هستند. پایدارگرایان و ماهیتگرایان هردو موضوعاتی مانند هنر، موسیقی، تربیتبدنی، خانهداری و تربیت حرفهای را دروس سرگرمکننده و حاشیهای میدانند، ماهیت گرایان بر این باورند که همۀ یادگیرندگان بدون توجه به توانائیها و علایق باید یک برنامه درسی داشته باشند، این برنامه باید ازنظر محتوا عقلانی باشد و با کمیت و میزان ظرفیت یادگیرندگان تناسب داشته باشد ( خلیلی شورینی 1378: 94).
بنیان فلسفی
ماهیتگرایی به عنوان نظریه تربیتی، متضمن پارهای از مضامینی است که با فلسفههای سنتی همچون ایدئالیسم، رئالیسم و تومیسم شباهت دارد، چشمانداز تربیتی ماهیتگرایی، همانند این فلسفهها بر انتقال دیدگاهی ساختمند و منظم از واقعیت به نسل جوان تأکید دارد. درحالیکه ایدئالیسم، رئالیسم و تومیسم از وجهه متافیزیک به واقعیت مینگرند، ماهیتگرایان برای ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مزیت قایلند (گوتک1396:310). ماهیتگرایی با برخی از وجوهی طبیعتگرایی، عملگرایی و اگزیستانسیالیسم در تضاد است. برخلاف طبیعتگرایان که بر پرورش توانمندی عواطف و احساسات شخصی تأکید دارند، ماهیت گرایان بر اهمیت اساسی ذهن انسان تکیه میکنند، ابزاری که به مدد معارف عقلایی به بهترین وجه قابل پرورش است. علیرغم عملگرایان که جهان را تکاملی و دائمالتغییر میدانند، ماهیتگرا خواستار آن است که آموزشوپرورش، بهویژه تحصیلات رسمی، برای انسان تکیهگاه پایدار و مطمئنی فراهم کند. درحالیکه اگزیستانسیالیسم به ذهنیت و تشخیص فردی توجه میکند، ماهیت گرایان بر انتقال محتوای برنامه درسی از پیش تعیینشده به متعلمان پافشاری مینماید (گوتک1396: 311).
پایدارگرایی
تاریخچه
رابرت هوچنز Robert Hutchins (1899-1977) یکی از طرفداران پرآوازه مکتب پایدارگرایی است (چالمه 1389).
پایدارگرایی قدیمیترین و درعینحال محافظهکارترین فلسفۀ تعلیم و تربیت است که ریشه در رئالیسم دارد. پایدارگرای به عنوان فلسفۀ از تعلیم و تربیت برگذشته تأکید دارد، بهویژه گذشتهای که بهوسیله دانش جهانی موردقبول واقعشده و بر شکوفایی نظام ارزشها تکیه دارد. این فلسفه تربیتی مدافع ارائه دانشی است که زمان آن را تأیید نموده و برای ارزشهای که موجودیتی اخلاقی، معنوی و تداوم فیزیکی دارند، تأکید دارند.( خلیلی شورینی 1378: 93)
بنیان فلسفی پایدارگرای
نظریه پایدارگرایی در تعلیم و تربیت از فلسفه رئالیسم، بهرهگیری فراوانی کرده است. ازنظر متافیزیکی پایدارگرایان برای جهان و جایگاه انسان در آن خصیصه عقلانی و روحانی قائل شدهاند. پایدارگرایان به پیروی از این اصل ارسطویی که انسان موجودی عاقلی است مدرسه را بهصورت نهاد اجتماعی که بالاخص برای پرورش عقلانی انسان طرحریزیشده است، در نظر میگیرند. اصطلاح پایدارگرایی از این اعتقاد برمیخیزد که اصول مهم آموزشوپرورش تغییرناپذیر است، به عقیده پایدارگرایان اولین مسئله فیلسوف آموزشوپرورش تأمل در طبیعت انسانی و تدارک برنامهای بر پایۀ خصیصههای کلی آن است.(چالمه 1389).
رابطهای پایدارگرایی و ناتورالیسم
برخی معتقدند که یکی از مکتبهای که زیربنای تفکر پایدارگرای را شکل میدهد ناتورالیسم یا طبیعتگرایی است، پایدارگرایان تأکیدشان بر این است که طبیعت کودک و نوجوان اصل است و تربیت بایستی این اصالت را مبنای کارش قرار بدهد. کودک را باید به عنوان موجودی که فعلاً هست در نظر گرفت پیشازاین که باید باشد؛ بنابراین آموزش- پرورش عمل آماده ساختن دانشآموز برای آینده نیست، بلکه او را برای زمان حال آماده میکند. (افراسیابی 1395)
ازنظر این نویسنده آموزشوپرورش ازلحاظ فلسفه طبیعتگرایی و پایدارگرایی باید امکان رشد طبیعی را برای کودک فراهم سازد و تربیت وقتی حقیقی خواهد بود که به طبیعت و نیروها و امیال کودک فرصت دهد که بهسرعت رشد و نمو کنند و از دخالت در این رشد باید خودداری کرد. به همین سبب پیروان این مکتب گاهی مدارس را بهمنزله سربازخانههایی میدانند که آزادی کودک در آنها محدود میشود. درباره تربیت خانه نیز ایشان تردید دارند و بعضی از طبیعتگرایان نیز که افراطی میاندیشند معتقدند که کودک را باید دور از خانه و دخالت والدین نگاه داشت!
وی اضافه میکند که به عقیده پایدارگرایان و ناتورالیستها؛ بدترین مدارس آنهایی هستند که روشهای غیرطبیعی به کار میبرند، مانند تدریس کلاسی که دانش آموزان را در یک سطح میگیرد و برای آموزش آنان از یک روش استفاده میشود و همچنین از جدولهایی که کودکان را به گوش دادن به یک معلم در یکوقت وامیدارند متنفر است ، بدین ترتیب منادیان و حامیان و طرفداران این مکتب نظام فعلی آموزش- پرورش را مردود میدانند.
این فیلسوفان تربیتی از هرگونه سیاست و روش تربیتی القاء و تلقین و دخالت و رفتار آمرانه بیزار بوده و صرفاً نظارتی متعارف را میپذیرند. دانش آموزان بایستی بهگونهای بار بیایند که شخصاً خود به جستوجو و یادگیری بپردازند. بهاینترتیب یادگیری کودک یک نوع رشد و تکامل طبیعی امیال و انگیزههای اوست نه نتیجه فعالیت و کوشش ساختگی که معلم بر او تحمیل میکند.
مربیان پیرو فلسفه اصالت طبیعت و پایدارگرایی عقیده دارند که آموزشوپرورش کودک میان پنجتا دوازدهسالگی باید سلبی باشد؛ یعنی چیزی به او یاد داده نشود و خواندن کتابی به او تحمیل نشود، بلکه این دوره از زندگی باید به تربیت بدن و تقویت اعضاء و حواس اختصاص یابد و هیچ تربیت اخلاقی خارج از قانون مجازات طبیعی به عمل نیاید.( افراسیابی1395).
نقد و بررسی
اینکه طبیعتگرایی به آزادی و رشد طبیعی کودک و دور از فشارهای خانواده و رفتارهای سرکوبگرانه، تأکید میکند شکی نیست، ولی به نظرمی رسد این نویسنده بین پایدارگرایی و پیشرفت گرایی مبتنی بر طبیعتگرایی خلط کرده است، آزادیهای طبیعی و فردی از مبانی پیشرفتگرایی است نه پایدارگرایی. جرالد گوتک براین باور است که پایدار گرایی به دلیل ریشههای ارسطویی و واقعگرایانهاش با طبیعتگرایی، عملگرایی و اگزیستانسیالیسم تفاوت دارد (گوتک1396: 432). وی تصریح میکند که پایدارگرایان مذهبی ازجمله ژاک مارتین (متولد1882 در فرانسه) باتوجه به اینکه بر پرورش خرد تأکید دارند، طبیعتگرایی ژان ژاک روسو، اختیار باوری وی و آزادی عواطف را بهشدت موردانتقاد قرار میدهند، چراکه عاطفه گرایی سادهانگارانه ناکافی است، انسان نیکوکردار کسی است که عقل بر او حکومت کند نه عاطفه ( همان:426).
هدف و محتوا
پایدارگرایی دیدگاهی است که ماهیت جهان، حقیقت، دانش، تقوی، زیبایی و مانند آن را غیرقابل تغییر میداند( خلیلی شورینی1378: 93)
رابرت هوچنز Robert Hutchins یکی از پیروان متجدد فلسفه ارسطو(گوتک 1396: 54) پایدارگرایی را چنین توصیف میکند:
«هدف تعلیم و تربیت در هر عصر و زمان و جامعه یکی است. هدف رشد انسان به عنوان انسان است» (خلیلی شورینی1378: 93 ).
با چنین تعبیری، تعلیم و تربیت مداوم، مطلق و جهانی خواهد بود. معلم در این دیدگاه به عنوان مرجعی که دانش و تجاربش زیر سؤال نخواهد رفت، بهحساب میآید. علایق دانش آموزان در برنامه درسی، جایگاهی ندارد، زیرا یادگیرندگان هنوز به بلوغ کامل و قضاوت نرسیدهاند تا دریابند، بهترین دانش و ارزشها که باید فراگیرند، چیست. اینکه دانشآموز دروس را دوست داشته باشند در درجه دوم اهمیت قرار دارد (همان).
هدف پایدارگرایی در تعلیم و تربیت پرورش عقل و رشد عقلانی است (ملکی1394: 89). پایدارگرایان روی کاربرد خرد تأکید میکنند و معتقدند که محصلان باید یاد بگیرند که انگیزهها و تکانههای اساسی خود را چگونه خردمندانه کنترل کنند. از منظر این سیستم تربیتی، مدرسه رفتن به منظور آماده شدن برای زندگی است. مدرسه باید خواندن، نوشتن، حساب کردن، میراث فرهنگی و تاریخ کشورهای جهان را به دانش آموزان تدریس کند و تنها به آنچه آنان میخواهند در آن زمان یاد بگیرند، قانع نشود. (افراسیابی، 1395).
پیشرفتگرایی
تاریخچه
تعریف پیشرفتگرایی: درواقع پیشرفتگرایی، جهان نگریی است که مبتنی بر باور «بهبود و اصلاح شرایط انسان و جامعه هم ممکن است و هم مطلوب » استوار است (باقری، 1392).
حرکت پیشرفتگرایی در تعلیم و تریبت، همچنین بخشی از بزرگرتین جنبشی اجتماعی و سیاسی اصلاحگرایانه است که جامعۀ آمریکا را در قرن بیستم متحول ساخت.( خلیلی شورینی1378: 95).
ویلیام جیمز(1910-1842) ، جان دیویی (1952- 1859) ، پستالوتسی( 1827-1746) ، کلپیتریک و... از پیشگامان پیشرفتگرایی در آموزشوپرورشاند، دیویی در جامعترین اثرش «دموکراسی و تعلیم و تربیت» اعلام نمود که آزادی و تعلیم و تربیت دست در دست هم حرکت مینمایند، جامعۀ آزاد و تعلیم و تربیت آزاد با یکدیگر سهیم و نیازمند یکدیگرند (خلیلی شورینی1378: 95).
هانریش پستالوتسی سویسی ( 1827-1746)
پستالوتسی در زوریخ المان به دنیا آمد و ابتدا به فکر بیرون آوردن روستائیان از فلاکت و بدبختی بود، او از جوانی تحت تأثیر افکار ژان ژاک روسو قرار گرفت و بعدها کودکی را با آموزههای روسو در کتاب امیل تربیت کرد، وی یتیمخانهای را تأسیس کرد و دهها روش نوین آموزشی و تربیتی را به مدت 20 سال در آنجا پدید آورد و در17فوریه 1827 از دنیا رفت.
پستالوتسی انسان نوعدوست بود خانه خود را به پرورش گاه کودکان بیسرپرست تبدیل کرد، آموزشگاهی برای آموزش بزرگسالان تأسیس کرد، ازجمله کارهای مهم او در آموزشوپرورش این بود که کودکان را علوم ، ریاضی، زبان و ریسندگی همزمان یاد میدادند و درهمان زمان به آموزش دین و اخلاق تأکید میکرد. عدهای از صاحبنظران اورا بنیانگذار روش نوین تربیتی در اروپا دانستهاند (ویکیپدیا).
بنیان فلسفی
پیشرفتگرایی به عنوان نظریه تربیتی بهشدت وامدار فلسفهای طبیعتگرایی روسو و عملگرایی جان دیوی است، پیشرفت گرایان از طبیعتگرایی روسو این آموزه را به عاریه گرفتند که کودکان را بایستی آزاد گذاشت تا طبق رغبتها و نیازهای خود رشد کنند(گوتک1396: 452).
طیف دیگری از پیشرفتگرایان توجیه نظریه خود را از عملگرایی یا آزمایشگرایی دیویی اخذ کردند، هرچند پیشرفتگرایان میتوانستند درباره رهایی بخشیدن کودکان از آموزش سرکوبگرانه به توافق برسند، درباره میزانی که آموزشوپرورش نیروی اجتماعی بهحساب میآید یا در این خصوص که تربیت مستلزم قدری تحصیل است، همداستان نبودند. پیشرفتگرایان پیروی دیوئی که معتقد بودند تعامل اجتماعی هوش انسان را سامان میبخشد، در مسائل و موضوعات اجتماعی نقش بیشتری به گروه میدادند. پیشرفتگرایان دیویی مرام همچنین بر قدرت روش علمی برای نیل به تفکر کامل و تأمّلی تأکید مینهادند و روش روسو را مبنی بر جدا کردن کودکان از جامعه نمیپذیرفتند. بهاینترتیب اتکای فلسفی پیشرفتگرایی چه بر عملگرای و چه بر طبیعتگرایی تنشهای درونی را به وجود آورد(گوتک1396: 453) پیشرفتگرایی، فلسفههای سنتی همچون ایدئالیسم، رئالیسم و تومیسم و تکیه آنها را بر حقیقتی از پیش موجود، مقولههای مترتب و موضوعات درسی مردود میانگاشت.( گوتک1396: 453)
ازلحاظ ایدئولوژیک، پیشرفتگرایی با لیبرالیسم، چه کلاسک و چه صورت جدیدتر آن نسبت به سایر ایدئولوژیها بیشترین سازگاری را دارد. تقید لیبرالیسیم به حقوق و آزادیهای فردی، در تکیه پیشرفتگرایی بر فرد کودک، به عنوان اصل مستفادی پذیرفته شد. آزادی پژوهش و آزمایش ایدهها که نظریهپردازان لیبرال مانند جان استوارت میل خاطرنشان کرده بودند، نیز مورد تأکید پیشرفت گرایان بوده است. (گوتک1396: 454)
هدف و محتوا
هدف پیشرفتگرایی توسعه زندگی اجتماعی دموکراتیک است (ملکی 1394: 89) هدف پیشرفت گرایان به نحوی با تفکر فلسفی پراگماتیسم گرهخورده است، نگاه پراگماتیسم به هستی به عنوان موضوع در حال تغییر و اینکه انسان میتواند هستی را تجربه کند و از نو بسازد موجب میشود که هدف اصلی تعلیم و تربیت این مکتب، در بازسازی مستمر این تجارب تعریف شود (میرزامحمدی و دیگران1389 ).
موریس (Morris) نقش پراگماتیسم را در اهداف تعلیم و تربیت با این عبارات جمعبندی میکند: مسلماً «روحیه مشارکت» اهمیت زیادی را به مراودات انسانها و نوعدوستی افراد میدهد. این امر تااندازهای بدین دلیل است که تحت تأثیر اندیشههای دیوئی و پیشرفت گرایان در پنجاه سال اخیر، اجتماعی شدن کودک به عنوان یک هدف مهم تربیتی، اهمیتی برابر با پرورش عقلانی وی کسب کرده است (گریز1383: 157-158)
براساس تفکر پیشرفتگرایان ابزار و مهارتهای یادگیری شامل روشهای حل مسئله و تحقیق به روش علمی است. بهعلاوه تجارب یادگیری که باید شامل رفتار همکاری و انضباط شخصی باشد که هردو برای زندگی دموکراتیک لازم است. از طریق این مهارتها و تجارب، مدرسه قادر است فرهنگ جامعه را درحالیکه یادگیرندگان را برای ایجاد تغییر در جهان آماده میسازد، منتقل نماید. آنان بر «چگونه فکر کردن» نه «چه فکر کردن» تأکید زیاد دارند (خلیلی شورینی1378: 95).
برخلاف دیدگاه پایدارگرایان که جهان را ثابت میدانستند، پیشرفتگرایان واقعیت و جهان را بهطور مدام در حال تغییر میدانند، لذا نیاز زیادی برای تمرکز روی ساختار دانش نمیبینند(همان).
بازسازیگرایی
تاریخچه
نظریۀ ای بازسازی اجتماعی یا بازسازیگراییی را به لحاظ تاریخی میتوان در افکار و آثار جورج اس. کاونتس آمریکایی ( 1974- 1889) جستجو کرد، کاونتس در کتاب خود با عنوان آیا مدرسه شهامت ایجاد نظم اجتماعی نوین را دارد؟ بیان روشنی مبنی بر این نیاز که پرورشکاران باید مسائل اجتماعی را حل نمایند، عرضه میکند. او پرورشکاری است که بازسازی اجتماعی را ترغیب میکند. (گوتک1396: 463). وی که دکترایش را در سال 1916م از دانشگاه شیکاگو گرفت، نظریه اجتماعی را دربارۀ مسائل تربیتی اعمال کرد، کاونتس سمت استادی دانشکده تربیتمعلم دانشگاه کلمبیا و ریاست اتحادیه معلمان آمریکا را برعهده داشت، او در آموزشوپرورش تطبیقی پرورشکار برجستهای بود و دیدگاههای پیشتازانهای درباره جامعه و آموزشوپرورش شوروی سابق ابراز داشت. وی طرفدار جدی آزادیهای مدنی بود (گوتگ1396: 464). در دیدگاه کاونتس بازسازی اجتماعی پس از بحران فرهنگی به عنوان مهمترین دغدغه وی مطرح است. کاونتس در تحلیلش از نظریه تأخّرفرهنگی ( cultural - lag) بهره میگیرد. بهموجب این نظریه هرگاه خلاقیت تکنولوژی بشر بر آگاهی اخلاقی و سازمان اجتماعی پیشی بگیرد تأخّر یا رکود روی میدهد. بحران سازمان بر اثر سلسله طولانی از ناسازگاریها که بین نگرشها و ارزشهای به ارث رسیده از یکسو و نوآوریهای تکنولوژیک از سوی دیگر رخ میدهند، بروز میکند(گوتک1396:465)
به عقیدۀ کاونتس نکتۀ مهم آن است که نظریهای تربیتی برای آماده ساختن مردم جهت حل بحرانهای اجتماعی از طریق بازسازی افکار، باورها و ارزشها در پرتو شرایط متغیّر صورتبندی شود. در کتاب «آیا مدرسه شهامت ایجاد نظم اجتماعی نوین را دارد؟» پرورشکاران را برای ساختن نظام آموزشی که بر پیدایش جامعۀ جهانی تأکید نهد، به چالش خوانده است (گوتک1396: 466).
بنیانگذار این مکتب تربیتی، تئودوربراملد ( 1950Brameild ) است. از پیروان این مکتب میتوان از ماریوفان تینی، هارولدشین و الوین تافلر نام برد ( خلیلی شورینی1378: 96).
هدف و محتوا
بازسازی گرایان به جامعه (همۀ طبقات آن) توجهی زیاد نشان میدهند، برپایه دیدگاه این مکتب دانش آموزان و معلمان باید جامعه را بسازند ( خلیلی شورینی 1378: 96) لذا گفته است که هدف بازسازیگراییی بازسازی جامعه و تغییر و اصلاح اجتماعی است. (ملکی1394: 89).
اگرچه بازسازیگراییان دربارۀ جزئیات همداستان نیستند، ولی بر این اصول توافق دارند:
- همۀ فلسفهها، ایدئولوژیها و نظریهها ازجمله نظریههای تربیتی که بر فرهنگ متکی بودهاند، از الگوهای فرهنگی که مشروط و مقید به زندگی در زمانی معین و مکانی مشخص هستند، سرچشمه میگیرند.
- فرهنگ بهمثابه فرآیندی پویا، پیوسته درحالتوسعه و تغییر است.
- انسانها، قادرند فرهنگ را بهگونهای تغییر شکل دهند که رشد و توسعۀ انسانی را اعتلا بخشد (گوتک1396:460).
نظریهای بازسازی، مدعی است که جامعه جدید به علت بیمیلیاش به بازسازی بنیادی فرهنگی، بحران عمیقی را تجربه میکند. علائم بحران فرهنگی فراواناند. هم در ایالاتمتحده هم در سایر نقاط جهان، در ایالاتمتحده تفاوتهای زیادی در سطح زندگی اقتصادی وجود دارد، ثروت در انحصار عدهای قلیلی است و اکثریت با فقر شدید زندگی میکنند و قربانی سالهای طولانی فقر و تبعیضاند. در سطح بینالملل جنگ و خطر بالقوۀ تخریب هستهای برجهان سایه افکنده است و ادامه حیات بشر را در کره زمین تهدید میکند. مسائلی از قبیل بالا رفتن جمعیت، آلودگی هوا و محیطزیست، خشونت و تروریسم علائم بحران فراگیر کنونی به شمار میآیند. ریشهای این بحران را گسستگی ارزشها از واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی تشکیل میدهد (گوتک1396: 462).
بازسازی فرهنگی
بازسازیگریان معتقدند که جامعه متجدد و ادامه حیات انسانی باهم رابطه تنگاتنگ دارند. ادامه حیات انسانی و آفرینش تمدن انسانی مستلزم آن است که انسانها به مهندسانی اجتماعی تبدیل شوند تا قادر باشند مسیر تحول را طراحی کرده از علم و فنّاوری برای نیل به آرمانهای مطلوب بهرهگیری نمایند. ازاینروست که آموزشوپرورش مبتنی بر بازسازی اجتماعی، باید اصول زیر را ترویج کند:
- بررسی نقادانه میراث فرهنگی؛ 2. تعهد نسبت به کوشش برای انجام اصلاحات اجتماعی عامدانه؛ 3. نگرش نسبت به برنامهریزی بهنحویکه بتوان مسیر تجدیدنظر فرهنگی را ترسیم کرد؛ 4. آزمودن طرحهای فرهنگی از طریق اجرای برنامههای اصلاح اجتماعی عامدانه. (گوتک1396: 463).
بنیان فلسفی
طرفداران بازسازی اجتماعی ادعا میکنند که از آزمایشگرایی و عملگرایی جان دیویی پیروی میکنند که بر ضرورت بازسازی تجربه فردی و اجتماعی تأکید میکند. بازسازیگرایان با بهرهگیری از تأکید جان دیوئی بر بازسازی تجربه، بر دوبارهسازی تجربه اجتماعی و فرهنگ پافشاری میکنند (گوتک1396: 460).
بازسازیگرایی با پیشرفتگرایی رابطۀ نزدیکی دارند و درواقع جناح جامعه مدار نهضت پیشرفتگرا، پایگاهی بود که بازسازیگراییی تربیتی از آن ظهور کرد(همان: 477).
اشتراکات و اختلافات
تمام این چهار مکتب تربیتی روی این نکته که تعلیم و تربیت باید در راستایی بهبود دانش و بینش کودکان حرکت کند، تأکید دارند و همچنین بایستی فرآیند تعلیم و تربیت براساس مبانی فلسفی و ایدئولوژیک شکل گیرند؛ لکن اختلاف روی این است که این بهبودی چگونه حاصل میشود، پایدار گرایان بیشتر معلم محوراند و معتقدند معلم تنها مرجع انتقال دانش است، ماهیت گرایان به انتقال عناصر ماهوی و بنیادی فرهنگ از طریق مدرسه تأکید دارند و طرفدار اقتدار معلماند، پیشرفتگرایان معتقدند امیال کودک نباید سرکوب شوند و بر آزادیهای فردی و فعالیتهای کودک تأکید دارند، لذا میتوان گفت، پیشرفتگرایان به نحوی کودک محورند، بازسازیگراییان دغدغه بازسازی جامعه را دارند، لذا براین تأکید دارند که آموزشوپرورش بایستی در راستای ساختن جامعۀ مطلوب و رهایش جامعه از بحران حرکت کند.
به لحاظ مبانی فلسفی نیز میان این مکاتب تمایزهای وجود دارند، پایدارگرایی و ماهیتگرایی تاحدی به فلسفههای سنتی ایدئالیسم و رئالیسم نزدیک است و پیشرفتگرایی به پراگماتیسم، ناتورالیسم و لیبرالیسم وابستهاند و بالاخره بازسازیگراییی به آزمایشگرایی، پراگماتیسم ، نو لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم ریشه دارد.
این مکاتب از جهت اهداف نیز تفاوت دارند، هدف پایدارگرایی، پرورش عقل و خرد است. ماهیتگرایی توسعۀ رشد عقلانی و تسلط بر مفاهیم و مادۀ درسی را از اهداف خود میداند. در پیشرفتگرایی توسعۀ زندگی دموکراتیک هدف اساسی است و بالاخره ازنظر بازسازیگرایی، تغییر و اصلاح جامعه هدفگذاری شده است (ملکی1396: 90).
نقد کلی مکاتب تربیتی چهارگانه
باتوجه به دورنمای از این مکاتب چهارگانه، میتوان گفت که این مکاتب با همۀ مزایایی که دارند، تمام اهداف و برنامههایشان روی بهبودی شرایط جسمانی و روانی فردی و اجتماعی در همین جهان است و بس، از این لحاظ یکسو نگراند، درحالیکه بر اساس مبانی انسانشناختی، انسان حقیقت و هویتش محدود به جسم و زندگی مادی در این دنیا نیست، بلکه براساس فلسفۀ اسلامی اصالت وجود انسان به روح و روان اوست، در ورایی زندگی محدود جسمانی و مادی، زندگی حقیقی و جاوید انسان در عالم آخرت اتفاق میافتد، لذا تعلیم و تربیت بایستی براساس هدف غایی خلقت که قرب الهی است، برنامهریزی شود و اهداف میانی و عام در راستای هدف نهایی هدف گزاری گردد تا سعادت دنیا و آخرت انسان را تأمین کند( مصباح و دیگران، 1391: 215). لذا نظریه جامع و کامل در رابطه با تعلیم و تربیت، نظریه رئالیسم اسلامی است (امینی خلف لو،1397).
نتیجهگیری
مکاتب پایدارگرایی، ماهیتگرای، پیشرفتگیای و بازسازیگرایی از مکاتب تربیتی نسبتاً نوظهوری هستند که در غرب بهویژه در آموزشوپرورش ایالاتمتحده آمریکا تأثیر زیادی گذاشتهاند، این مکاتب به لحاظ تاریخی مربوط به بعد از تحولات رنسانس و عمدتاً در قرن بیستم، به وجود آمدهاند، هرکدام یک یا چند مبنایی فلسفی دارند، در اهداف، مبانی فلسفی و شیوۀ تعلیم و تربیت اختلاف دیدگاه دارند. نکتۀ حائز اهمیت این است که این مکاتب نگاه مادی به انسان و تمرکز تعلیم و تربیت روی بهبود شرایط و اهداف زندگی در این جهان دارند، ازاینجهت یکسو نگرند، درحالیکه تعلیم و تربیت اسلامی بر سعادت دنیوی و اخروی انسان استوار است و ازاینجهت جامعنگر و کاملتر و مناسب است.