مقدمه
دعا کردن یکی از شیوههای اتصال مخلوق به معبود و نماد و جلوهای از رشد یافتگی، کمال و درجات معنوی انسان است. دعا همصدایی و هم آهنگی با تسبیح و تحمید همه موجودات برای پیوستن به بینهایتهاست. آموزههای وحیانی و آیات شریفه (فرقان:77)؛ و روایات اسلامی، مخاطبان خویش را به طلب و دعا فرامیخواند. در این میان صحیفه سجادیه نسخهای است برای درمان آلام روحی و روانی و سندی است برای تربیت عملی. این اثر گنجینهای است شامل بر پنجاهوچهار دعا. دعای بیست و پنجم از صحیفه سجادیه، دعای امام سجاد (ع) در ارتباط با نظام تربیت اسلامی است. در این دعای شریف به عناصر اصلی و دخیل در تربیت از قبیل مبانی تربیت، ابعاد تربیت، ارکان تربیت، مراحلتربیت، شیوههای تربیت، موانع تربیت و کلیدواژههای تربیت اشارهشده است. امام سجاد (ع) به شرایط ضروری و اثرگذار بر تربیت از قبیل نیازهای اساسی اثرگذار بر تربیت و همچنین به اهمیت فرزندآوری و کارکرد خانواده و نقش فرزند در خانواده و اجتماع، شیوه و آداب دعا کردن و جز آن نیز تأکید کرده است. شیوه بررسی نگارنده اینگونه است که در ابتدا متن دعا ذکر میگردد. بعد ترجمه و سپس برخی از مفاهیم کلیدی در هر فراز تعریف و در اخیر نکات تربیتی بهکاررفته در ضمن هر بخش بهطور اجمال و با تأکید بر عنصر تربیتی بهکاررفته در همان قسمت یادآوری خواهد شد. برخی از آیات و روایات مرتبط بهطور مختصر اشاره میگردد ولی به دلیل طول سخن، اغلب از ترجمه آن خودداری میگردد.
دعای بیست و پنجم: «وَ فِی الصَّحِیفَةِ السَّجَّادِیَّةِ أَنَّهُ کَانَ مِنْ دُعَاءِ السَّجَّادِ (ع) لِوُلْدِهِ»
واژگان
- «دعاء» به معنی خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهى مطلق خواندن از آن منظور است (قاموس قرآن، ج2: 344).
- کلمه «الْوُلْدُ » جمعُ وَلَدٍ نحو أُسْدٍ و أَسَدٍ و یجوز أن یکون واحدا نحو: بُخْلٍ و بَخَلٍ و عُرْبٍ و عَرَبٍ، (مفردات الفاظ القرآن الکریم،884) «وُلد» جمع ولد است و منظور از: «ولد»: فرزند خواه فرزند انسان باشد و یا غیر آن بر مذکر و مؤنّث، تثنیه و جمع اطلاق میشود و بر وزن (فَرَس، فَلس، قُفل، جِسر) خوانده میشود. ولى در قرآن مجید فقط وزن اوّل بهکاررفته است. وُلد بر وزن قُفل جمع وَلَد نیز آید چنانچه جوهرى گفته است (قاموس قرآن، ج 7: 243).
دعا کردن از شیوههای خود تربیتی و دیگر تربیتی است؛ چنانچه از شیوههای تعلیمی نیز هست که در آن حسب شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی، بخشی از حقایق به مخاطبان منتقل میگردد. ازآنجاکه تعلیم و تربیت هیچگاه تعطیلبردار نیست؛ امام سجاد (ع) در این بخش از دعا بهعنوان ابزار مخاطب پسند، به حوزه تربیت دینی فرزندان پرداخته است.
دعا از روشهای درمان روحی – روانی است که خلأ درونی را در هنگام نیازمندی و گرفتاری پُر و مُراجِع را در برابر مشکلات و مسائل جاری توانمند و مقاوم ساخته و آستانه تحمل او را بالا میبرد و درنتیجه با دعا کردن از وادی حیرت و تشویش نجات مییابد.
فراز اول: اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَیَّ بِبَقَاءِ وُلْدِی وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِی وَ بِإِمْتَاعِی بِهِم؛ اى خداوند، بر من احسان کن و فرزندانم را برایم باقى گذار و شایستگیشان بخش و مرا از ایشان بهرهمند گردان (ترجمه آیتی).
واژگان
- «اللَّهمَ »: اصل آن یا اللَّه است، حرف نداء از اوّلش حذفشده و میم مشدّد در آخر جاى آن را گرفته است، در قرآن فقط در معناى نداء بهکاررفته، در زبان عرب به معناى تمکین جواب و استثناء نیز استعمال شده است و در قرآن مجید فقط پنج بار آمده است (قاموس قرآن، ج 1: 103).
در منبع دیگر میگوید: واژه «اللَّهُمَ»، معنایش، یا اللّه» است که بجاى حرف (ى) اوّلش دو حرف (میم) به آخرش افزودهشده و اللّهمّ مخصوص خواندن خدا است که تقدیر اللّهمّ«جمله یا اللّه أمّنا بخیر، است مانند ترکیب: حیهلا به معنى شتاب کن (ترجمه مفردات الفاظ قرآن، ج 1: 189).
- «مُنّ» (منن) فى أسماء اللّه تعالى «الْمَنَّانُ» هو المنعم المعطى، من الْمَنِ: العطاء، لا من الْمِنَّةِ؛ و کثیرا ما یرد المَنُ فى کلامهم بمعنى الإحسان إلى من لا یستثیبه و لا یطلب الجزاء علیه. فَالْمَنَّانُ من أبنیة المبالغة، کالسّفاک و الوهّاب (النهایه لابن اثیر، ج 4، ص 365).
- واژه اصلاح» الصَّلَاح نقطه مقابل فساد و تباهى است و بیشتر کاربردشان در افعال و کارهاست. در قرآن واژه «صَلَاح» گاهى در مقابل فساد و زمانى در مقابل زشتى و بدى آمده است. گاهى اصلاح نمودن خداى تعالى انسان را ازنظر شایسته آفریدن اوست و گاهى به از بین بردن فساد و تباهى از او بعد از آفرینش و زمانى اصلاح از سوى خدا براى انسان بهحکم و دستورى است که براى اصلاح او داده است (ترجمه مفردات الفاظ قرآن، ج 2: 413).
- واژه «امتاع از «متع» و مَتَاع به معنای بهرهمندى درازمدت. مَتَّعَهُ اللّهُ بکذا و أَمْتَعَهُ و تَمَتَّعَ: خدا او را بهرهمند ساخت سودش رساندى و بهره برد (ترجمه مفردات، ج 4: 191).
دلالتهای تربیتی
امام سجاد (ع) با بیان تعلیمی و آموزشی دعا، در این فراز به چند نکته توجه داده است: 1. مرحله تمهید و قبل از تولد؛ امام (ع) به مرحله آمادهسازی و قبل از تولد کودک اشارهکرده و به اهمیت تشکیل خانواده و ازدواج؛ (ببقاء ولدی) توجه دادده است؛ زیرا تا ازدواج و تشکیل خانواده نباشد و پدر و مادری نباشد، بقای نسل معنا نمییابد. این فراز به یکی از اهداف تربیتی ازدواج، نیز پرداخته است و آن بقای نسل سالم، خداپرست و مفید است.
- توجه به کارکرد خانواده؛ یکی از نقشهای خانواده، فرزندآوری و بقای نسل انسان است و خانواده اولین هسته تشکیل یک اجتماع انسانی است؛ یعنی برای زمینهسازی ازدواج سالم، تلاش کنید.
- مبنای الهیاتی تربیت (توحیدمحوری)؛ بهکارگیری واژه «اللهمّ» که مخصوص خواندنِ خداوند است؛ یعنی اینکه بقاء نسل سالم مسلمان و خداجوی باشد؛ از این عبارت اصل «خدامحوری» در آغاز تشکیل خانواده و در فرایند تربیت فرزند استفاده میشود.
- روش تربیت؛ روش در لغت به معنای قاعده، قانون، طریقه، شیوه، اسلوب، سبک و منوال آمده است (لغتنامه دهخدا، ذیل واژه روش). در فرهنگ توصیفی علوم تربیتی، روش به مجموعه شیوه و تدابیری گفته میشود که برای شناخت حقیقت و برکناری از لغزش به کار میرود و شامل مجموعه طرق، مجموعه قواعد، مجموعه ابزارها و فنونی است که آدمی را در مسیر رسیدن از مجهولات به معلومات راهبری میکند (مهدیان،1382: 31).
بنابراین؛ روشها مجموعۀ فعالیتها، تدابیر و دستورالعملهای جزئیتریاند که نحوۀ رسیدن به مراحل، اهداف و چگونگی پیمودن فرایند را مشخص میسازند. باید توجه نمود که روشها همانند اصول دارای تنوع بوده و اقسام مختلفی دارد؛ زیرا با توجه به سطح درک افراد (مراحل رشد شناختی) و سایر ویژگیهای درونذاتی و عوامل بیرونی اثرگذار بر انسان و موانع رشد (مبانی، اهداف و موانع)، روشهای هدایت و تربیت نیز متفاوت میگردد؛ و وسیله هدایت و تربیت یکنواخت و یکسان نیست گذشته از اینکه در تنوع نیز حکمتهای وجود دارد.
مربیان و معلمان باید به شیوههای مختلف مجهز باشند چراکه همۀ مخاطبان با یک شیوه قابل هدایت نیستند و افراد ازنظر ظرفیتهای روحی متفاوتاند چنانچه ازنظر ظاهری اختلاف دارند و باید در سطح او سخن گفت خواص را با حکمت و استدلال و عوام را با موعظه نیکو و مخالفان را با جدال نیکو هدایت کرد (تفسیر نور، ج 6: 476). لذا قرآن کریم در آیۀ 125 سورۀ نحل به این حقیقت تأکید نموده است.
امام سجاد (ع) نیز به شیوههای تغییر و اصلاح رفتار و شناخت، اشاره میکند؛ یعنی تکلیف والدین صرف توجه به نیازهای اولیهی اولاد نیست بلکه باید به شیوههای تعلیم و تربیت فرزند نیز کوشا باشند. امام (ع) در قالب این دعای تعلیمی و با عبارت «و بإصلاحهم لی» اشاره به حقیقت و کارکرد روشهای اصلاح و تغییر رفتار اولاد دارد و اینکه این اصلاح و تغییر موردنظر، مطلوب و به نفع والدین و جامعه باشد «لی». در عبارت بعدی «باصلاحهم» به مخاطبان میفرماید: صرف داشتن نسل و فرزند به صلاح خانواده و جامعه نیست بلکه ایجاد اصلاح و تغییر مثبت در فرزندان اهمیت مضاعف دارد.
- اشاره به محتوا و ماهیت تربیت؛ امام (ع) با عبارات «و باصلاحهم لی» به وظیفه تربیتی و اصلاحی والدین بهخصوص پدر نیز اشاره دارد و اینکه تربیت دارای محتوای دینی و با صبغه اسلامی باشد. رسول خدا (ص) میفرماید: یَا عَلِیُّ حَقُ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ أَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ یَضَعَهُ مَوْضِعاً صَالِحاً وَ حَقُّ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ أَنْ لَا یُسَمِّیَهُ بِاسْمِهِ وَ لَا یَمْشِیَ بَیْنَ یَدَیْه ... (مکارم الاخلاق: 443). در این عبارت به اهداف تربیت؛ یعنی تربیت درنهایت منجر به اصلاح و تغییر مثبتِ فرزند گردد (و باصلاحهم) هم اشارهکرده است و صرف بهکارگیری یک روش هنر نیست بلکه دستیابی به اهداف واسطی و نهایی از همه مهمتر است.
- با کلمه «با متاعی» میفرماید تربیت فرزند بهگونهای باشد که آنان انسانهای کارا و اهل اندیشه باشند؛ یعنی فرزندان تنها مصرفکننده و سرباری نباشند بلکه اینان سبب بهرهمندی والدین و جامعه از امکانات نیز باشند و این در صورتی است که تعلیم و تربیت و آموزشوپرورش و تربیت والدین، مهارت محور باشد، نه صِرف پرک کردن و خالی نمودن ذهن محصلان از مطالبی غیرضروری و غیر مرتبط بازندگی واقعی مانند نوار ضبطصوت! ازاینرو میطلبد تا به یکی از فنون عملی و مفید، نیمه مهارتی داشته باشند.
- امام (ع) شیوه منطقی سخنِ باخدا را نیز به ما تعلیم میدهد: که ابتدا درخواست اصل وجود فرزند، سپس اصلاح و تربیت تا درنتیجه فرزند اهل کار و تلاش باشد وگرنه فرزند بیتربیت نهتنها سبب بهرهمندی نیست که باعث سرافکندگی و مصرفگرایی نیز است.
- در این فراز به ارکان تربیت؛ یعنی مربی (پدر) و متربی (فرزندان) نیز اشاره فرموده است (ومنّ علیّ ببقاء وُلدی) و همچنین اشاره به عوامل تربیت؛ یعنی به والدین، خانواده و دعاکننده نیز اشاره دارد.
- مراحل تربیت؛ امام سجاد (ع) در این فراز به مراحل تربیت نیز اشاره دارد (ببقاءولدی) و منظور از مراحل تربیت دورههایی از رشد جسمانی و شناختی و جز آن، در متربی است و اولاد است که هریکی از مراحل دارای دامنهای محدود بوده و مقتضی رفتارها و روشهایی عام و ویژهای برای تربیت و تعلیم است و این مراحل ناظر به واقعیتهایی وجودی و عادی مخاطب است؛ درک این واقعیتها سبب بهکارگیری روشهای متناسب است.
امام سجاد (ع) با واژه «ولدی» اشاره به مراحل رشد و تربیت؛ یعنی کلمه اولاد و ولد و دیگر مشتقات آن در ادبیات دینی از مفاهیم کلیدی است که دارای بار فقهی و تربیتی و مانند آن است.
در عرف مؤمنان واژه اولاد به دوره و مرحلهای بعد از تولد انسان فرزند اطلاق میشود که اغلب تا پایان جوانی نیز این کاربرد وجود. دانشمندان علوم تجربی (روشهای تجربی) و روانشناسان و فقها دوره بعد از تولد را به مراحل و دورههای تقسیم نمودهاند مثلاً در فقه مراحل ذیل آمده است:
- مرحله تولد تا سن تمیز.
- مرحله تمیز.
- مرحله رشد.
- مرحله بعد از بلوغ و رشد؛ که واژه اولاد به تکتک این مراحل و همچنان به مجموعه این مراحل اطلاق میگردد؛ دورهای که طبق معمول، فرزند در سن تعلیم و تربیت است. چنانچه دوره و مراحل رشد را به دوره: مرحله سیادت، مرحله اطاعت، مرحله وزارت و مرحله حمایت نیز تعریف کردهاند (مصباح یزدی و همکاران،1391: 351). در روانشناسی و منابع علمی نیز دورههای تعلیمی و رشد بعد از تولد به چند مرحله تقسیمشده است:
- دوره سنی پس از تولد تا سهسالگی (طفولیت و نوپایی).
- دوره سنی سه تاشش سالگی (اوایل کودکی).
- دوره سنی شش تا یازدهسالگی (میان کودکی).
- دوره سنی یازده تا بیستسالگی (نوجوانی).
- دوره سنی جوانی از بیستسالگی (جوانی) و... از دیدگاه ژان پیاژه رشد شناختی کودک تابع سن تقویمی اوست. وی این مراحل را به چهار دورهای ذیل تقسیم نموده است:
- دوره حسی – حرکتی از تولد تا دوسالگی.
- دوره پیش عملیاتی از دو تا هفتسالگی.
- مرحله عملیات محسوس از هفت تا یازدهسالگی.
- مرحله عملیات صوری از یازده تا پانزدهسالگی است (سیف،1387: 76).
- امام (ع) در این دعای شریف به یک اصل تربیتی مهم اشارهکرده است و آن اینکه روشهای تربیت با مراحل تربیت نیز در ارتباط عمیق است؛ یعنی در هر مرحلهی از رشد باید از روشهای متناسب همان مرحله استفاده کرد؛ ازاینرو روشها صرفاً بر خواسته از اهداف و ... نیست. لذا ابتدا به مراحل «ولد و اولاد» اشاره و سپس به شیوه اصلاح و تغییر اشارهکرده است (و باصلاحهم لی).
امروزه در حوزه تربیت اغلب با مسائلی مواجهاند و حتی اهل علم نیز مشمول همین آسیباند؛ یکی از دوستان فاضل بنده در همین زمینه میفرمود که روزی فرزند پیشدبستانی بنده با موتور من ور میرفت و دستکاری میکرد مادرش هرچه تذکر داد او گوش نمیداد آخرسر مادرش گفت: فلانی پسرم؛ اگر اذیت کنی خداوند با تو قهر میشد و تورا جهنم میبره! فرزند پیشدبستانی در پاسخ مادرش گفت: من میرم بالای خدا پلیس مییارم؟! درنتیجه رابطه مراحل و روشها رابطهی عمیق و منطقی است و هر سن و مرحلهای مقتضی اعمال روشهای تربیتی خاصی است.
- در این فراز فعل متعدی از باب إفعال بکار رفته است «بإصلاحهم لی»؛ یعنی دعا سبب فرار از مسئولیت والدین، مربیان، معلمان، حاکمان و دیگر متولیان نیست. بلکه از خدا میخواهد تا در این فرایند خودخواسته و عامدانه او را یاری دهد و فعل لازم و مجهول به کار نرفته است تا استدلال نماید که مسئولیت عمومی است و یا اصلاح خودبهخود بهصرف دعا اتفاق میافتد بلکه مسئولیت نیز اولویتبندی است؛ این دعا جنبه آموزشی و تعلیمی دارد.
فراز دوم: إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ لِی فِی آجَالِهِمْ وَ رَبِّ لِی صَغِیرَهُمْ وَ قَوِّ لِی ضَعِیفَهُمْ وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ وَ فِی کُلِّ مَا عُنِیتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ أَدْرِرْ لِی وَ عَلَى یَدَیَّ أَرْزَاقَهُمْ؛ اى خداوند، براى من، عمرشان دراز نماى و بر زندگانیشان بیفزایی. خردسالشان را پرورش ده. ناتوانشان توانا گردان. تنشان و دینشان و اخلاقشان بهسلامت دار. در جانشان و جسمشان و در هر کار از کارهایشان که روى در من دارد، عافیت بخش و وظیفه روزى ایشان، براى من و بر دست من پیوسته گردان».
واژههای کلیدی
- «امدد» مدّ: زیادت. طبرسى ذیل آیه وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (بقره: 15) میفرماید: مدّ در اصل بمعنى زیادت است، جذب و کشیدن را مدّ گویند که کشیدن چیزى سبب زیادت طول آن است. ولى راغب معناى آن را کشیدن میداند و میگوید: «اصل - - المدّ: الجرّ» و مدّت را ازآنرو مدّت گویند که وقت ممتدّ است. در اقرب الموارد آمده: سیل را از آن مدّ گویند که زیادت آب است (قاموس قرشی، ج 6: 242).
- «آجال» الأَجَل(ج) آجَال: پایان عمر؛ (فرهنگ ابجدی: 17). در منبع دیگر میگوید: آجال» از اجل» أَجَل: مدّت معیّن و آخر مدّت. راغب در مفردات گوید: أَجَل مدّتى است که براى چیزى معین شود و أجل انسان مدّت حیات اوست (قاموس قرآن، ج1: 26).
- ربّ» فعل امر از تربیت» در عربی از باب تفعیل، این واژه دارای دو ریشه است: ربب» و ربو» که اغلب ریشه اول ناظر به ابعاد غیرجسمی و از ریشه دوم اغلب به پرورش بعد جسمی ناظر است، هرچند بهجای همدیگر نیز بهکاررفتهاند (بناری، 1383: 60). به نظر میرسد واژه ربِّ» در این دعای امام سجاد (ع) اشاره به تربیت به معنای عام و با توجه به همه ابعاد بهویژه تربیت اخلاقی و دینی است.
تربیت در اصطلاح: تربیت یا پرورش در اصطلاح عبارت است از جریانی منظم و مستمر که هدف آن کمک به رشد جسمی، شناختی، روانی، اخلاقی، اجتماعی یا بهطورکلی رشد شخصیت پرورش یا بندگان در جهت هنجارهای موردپذیرش جامعه و نیز کمک به شکوفا شدن استعدادهای آنهاست (سیف، 1376: 12).
- کلمه «انفسهم» جمع نفس، النَّفْس(ج) أنْفُس و نُفُوس: روح، روان. این کلمه بامعنای ذکرشده مؤنث به کار مىرود مانند «خَرَجَتْ نَفْسُهُ» (فرهنگ ابجدی: 926).
نکات تربیتی
- محتوایی درخواست و دعا؛ ابتدا درخواست عمر طولانی یعنی عمر بابرکت که ملازم با سلامت جسمانی و پیشزمینههای آن است. بعد میفرماید بر مدت عمر معینشده آنها بیفزا؛ بدین ترتیب امام به ما درس زندگی و درخواست میدهد تا برای فرزندان خود درخواست عمر طولانی داشته باشیم؛ و از لعن و نفرین و عاق نمودن (شیوه سلبی) فرزندان اجتناب نماییم؛ زیرا در فراز چهارم به نقش و کارکرد مفید فرزندان و اهمیت وجودی آنان اشاره دارد.
- پرورش روحی و تربیتبدنی؛ در ادامه به پرورش و رشد و توانمندی جسمی فرزندان (ربّ... قوّ) توجه داده است.
- ساحت و ابعاد تربیت؛ منظور از ساحت و ابعاد تربیت، همه ابعاد زندگی متربی است اعم از بعد جسمی، عقلی، اخلاقی، دینی، سیاسی و... امام سجاد (ع) در عبارت (اصح ... ابدانهم؛ ادیانهم، اخلاقهم) به ابعاد تربیت در حوزه: تربیت جسمانی، تربیت دینی و تربیت اخلاقی فرزندان اشارهکرده است که رشد متوازن این ابعاد در رشد منطقی اولاد بسیار مهم است و اغلب مشکل از جای آغاز میگردد که همانند کاریکاتور، رشد فرزندان غیر متعادل و متوازن گردد. توجه بیشازحد به یک بعد، سبب غفلت از ابعاد دیگر میشود؛ چنانچه در برداشت از کلیت دین و آموزههای آن نیز چنین است که هرکس روی یک بعد توجه کرده و دیگری را تخطئه نماید.
- مبانی تربیت؛ در عبارت [انفسهم. جوارههم] اشاره به مبانی انسانشناختی تربیت اسلامی [مبنای دوبعدی بودن انسان از جسم و روح] اشارهکرده است؛ منظور از مبنا؛ واژه مبنا از ریشه بنا، به معنای پایه، پی نهاد، بنیاد و زیرساخت است (لسان العرب، ج 1: 506-512).
در اصطلاح مبانی تربیت از ساختار و موقعیت ویژه انسان و امکانات و قابلیتها و محدودیتهای او ونیز از ضرورتهای آفرینشی و وجودی که حیات او را تحت تأثیر قرار میدهد سخن میگوید (شکوهی،1368: 61). از این مبنا اصل توجه به هردو بعد و ایجاد تعادل (اصل تعادل محوری) میان روح و جسم و توجه به هریک بهطور عادلانه، اشاره دارد؛ زیرا هر انسانی در طول عمر خود دارای مراحل رشد در ابعاد: جسمانی، شناختی، عاطفی و دینی – اخلاقی است که بهتناسب رشد جسمی، شناختی و عاطفی و دینی آن، از فرزند تکلیف و مسئولیت بخواهد و در غیر این صورت تربیت فرزند مواجه با چالش میشود.
- در عبارت (ادررلی ... ارزاقهم) اشاره به نیازهای اساسی کودک دارد که به عهده والدین بهخصوص پدر است. نیاز اساسی بهتناسب شرایط کودک، شامل خوراک، پوشاک، امنیت و آرامش روحی، ورزش و سلامت جسمانی، آموزش در مدرسه و آموزش دینی و آداب معاشرت، مهارت مفید و کاربردی و مسئولیت است. واژه ارزاق در زبان عربی و فارسی دارای معنای عامی است که شامل موارد فوق و جز آن میگردد.
فراز سوم:وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ وَ مُبْغِضِینَ ؛ اى خداوند، فرزندان مرا همه نیکان و پرهیزگاران و بینایان قرار ده؛ و چنان کن که فرمانهاى تو را بشنوند و اطاعت کنند، یاران تو را محبان و نیک خواهان و با دشمنان تو دشمنان و کینهتوزان باشند. آمین (ترجمه آیتى:165).
واژگان
- واژه «بصراء» از بصُرَ» بَصُرَ از باب کرم یکرم و از باب علم یعلم بمعنى علم آمده که یکى از معانى بصر است و از باب افعال بمعنى دیدن بهکاررفته است. در اقرب الموارد گوید، «بَصُرَ بِهِ (از دو باب فوق): ای علم به جوهرى گوید: بَصُرْتُ بِالشَّیْءِ: علمته.
راغب گوید: در بصر بمعنى بصیرت و علم گفته میشود: أَبْصَرْتُ و بَصُرْتُ و در معنى دیدن بصرت کم گفته میشود بلکه ابصرت گویند (قاموسقرشی، ج 1: 196).
نکات تربیتی
- 1. اهدافتربیت؛ امام (ع) ابتدا به اهداف تربیت که عبارت است از: تقوی و پاکی، معرفت و محبت و راهشناسی و راهنماشناسی و دوستشناسی و دشمنشناسی اشارهکرده است «واجعلهم ابرارا...و مبغضین».
منظور از هدف همان غرضی است که در پایان به دست میآید و مقصود از هدف در تعلیم و تربیت نتیجهای است که با انجام دادن رفتارهای مشخص و برنامهریزیشده، مطلوب و شایسته است و همه فعالیتها برای دستیابی به آن صورت میگیرد (مصباح یزدی و همکاران،1391: 214).
- شیوه دعا کردن؛ امام (ع) شیوه دعا کردن را هم به ما تعلیم میدهد و آن اینکه دعای انسان خلاف نظام خلقت و نظام علت و معلول نباشد؛ بلکه ذیل همین قواعد و از مجرای سنتهای جاریه و حاکم باشد. به این دلیل میفرماید در ابتدا از خداوند فرزندان نیک و پاک بخواهیم که دارای بینایی، بصیرت و شناخت و شنوای سخنان حق و مفید باشند تا در نتیجهای این عناصر به مرحله اطاعت از والدین برسند؛ برخلاف رویهای عادی و متعارف افراد که ابتدا سراغ درخواست اصل معلول (راه فرعی و میانبر) و هدف یعنی اطاعت فرزندان میروند [دعا از طرف آخر و برعکس] ولی امام میفرماید اول دعا برای استفاده از منابع معرفت مانند بینایی ظاهری و بصیرت معنوی [تجزیهوتحلیل درست از وقایع و حوادثی که از طریق منابع معرفت کسب کرده و نه صرف دیدن و شنیدن] و گوش شنوا (سامعین)؛ اسم فاعل که خودش تلاش کند برای شنیدن سخنان حق و پاک تا منجر به اطاعت شود؛ و این نوع دعا در راستای قانون علیت و خلقت است تا دعا از مسیر و مجاری اسباب و علل (شناخت و علم) باشد و آن منجر به معلول (اطاعت) گردد. این نوع اطاعت دارای آثار ماندگارتری است.
- شیوه عاطفی و انگیزش؛ در جمله بعد [ولاولیاءک محبین... و مبغضین] به شیوه عاطفی و نقش عاطفه و احساس (مثبت و منفی) و نقش آن در زندگی توجه داده است و برای آن به یک مصداق بارز و بااهمیت اشاره نموده است و آن: بهکارگیری این شیوه در بحث تولی و تبری در تربیت فرزند (دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا) اشاره میکند؛ زیرا اختیار دین و مذهب، اغلب تابع حب و بغضی است که کودکان از والدین میآموزند و بار اصلی تربیت به عهده بعد عاطفی و حب و بغض افراد است؛ ازاینرو کودک زبان اول را بهراحتی یاد میگیرد و دین و مذهب والدین را تقلید و اختیار میکند؛ چون والدین را دوست دارد.
- مشارکت در فرایند دعا؛ با عبارت (آمین) اشاره به این نکته دارد که از آداب دعا کردن این است که بعد از هر دعا، کسی و کسانی آمین بگویند (اثر درخواست جمعی) که در استجابت اثرگذار است.
فراز چهارم: اللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ احْفَظْنِی [وَ اکْفِنِی] بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَى حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا عَاقِّینَ وَ لَا مُخَالِفِینَ وَ لَا خَاطِئِینَ؛ بار خدایا، بازوى مرا با نیروى فرزندانم توانا گردان و بهوسیله آنان، نابسامانیهاى من را به سامان آور و به سبب ایشان، شمار یاران مرا فزونى ده و مجلس من را به وجود ایشان بیاراى و نام من را بهوسیله ایشان زنده دار و در غیاب من ایشان را کارساز من گردان و به ایشان یاریم ده که بر حاجت خود دستیابم. اى خداوند، چنان کن که فرزندان من دوست دار من باشند و بر من مهرورزند. روى دلشان با من باشند و در یارى من پایدار باشند. فرمانبرداران من باشند نه عصیان گران و نه نافرمانان و نه مخالفان و نه خطاکاران (ترجمه آیتی: 165-166).
واژگان
- عضُد» به معنای بازو و به نظر میرسد کنایه از پشتوانه و قدرت باشد. واژه «اودی» «الأَوَد» کجى؛ «قَوَّمَ أَوَدَهُ»: کجى آن را راست کرد، سختى و خستگى، فقر و بینوائى، روزى یا مزد؛ «قامَ بِأوَدِ عَائِلَتِهِ»: به تهیه رزق و روزى خانواده بخود پرداخت (فرهنگ ابجدی: 163).
- «حدبین» جمع حدب» وقتی با حرف «علی» به کار رود به معنای مهربانی میآید: حَدِبَ، حَدَباً الرجُلُ: آن مرد گوژپشت شد، علیه: به او مهربانى کرد (فرهنگ ابجدی: 321)؛ و در اینجا با حرف «علی» به کار رفته است.
دلالتهای تربیتی
- کارکردهای مفید و سازنده فرزندان؛ امام (ع) در این فراز ابتدا به کارکردهای مفید و سازنده فرزندان بهخصوص به مرحله نوجوانی و بهویژه جوانی در اجتماع توجه میدهد؛ چراکه آنان دارای نیروی جسمی و توانمندیهای درونذاتی است که در قرآن مورد تائید قرارگرفته «بصطه فی العلم و الجسم» و معیار پذیرش مسودیت بوده است. چنان چه قرآن کریم در پاسخ افراد سبکمغز در اعتراض به انتخاب طالوت برای فرمان داری، به ویژگیهای درونذاتی وی اشارهکرده و پاسخ دندانشکنی میدهد: وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُواْ أَنىَ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَ نحَنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَ الْجِسْم وَ اللَّهُ یُؤْتىِ مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم (بقره:247).
و در آیه دیگر نیز به یکی از ویژگیهای درونذاتی انسان یعنی قدرت و قوت جسمی اشاره دارد: أَ وَ عجَبْتُمْ أَن جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَلىَ رَجُلٍ مِّنکُمْ لِیُنذِرَکُمْ وَ اذْکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زَادَکُمْ فىِ الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ لَعَلَّکمُ تُفْلِحُون. آیا از این که بر مردى از خودتان از جانب پروردگارتان وحى نازلشده است تا شمارا بترساند، تعجب مىکنید؟ به یاد آرید آن زمان را که شمارا جانشین قوم نوح ساخت و به جسم فزونى داد. پس نعمتهای خدا را به یادآورید، باشد که رستگار گردید (اعراف:69).
واژه «فتی و شباب، در قرآن و روایات به جوانان (مرحله حساس زندگی) اطلاق شده است؛ ازاینرو اغلب پیامبران الهی از گروه جوانان بوده است؛ مانند حضرت ابراهیم: قَالُواْ سَمِعْنَا فَتىً یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ (انبیاء:60). اصحاب کهف: إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلىَ الْکَهْفِ فَقَالُواْ رَبَّنَا ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَ هَیئّ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (کهف:10).
- فتى» الفَتَى الطّریُّ من الشّباب و الأنثى فَتَاةٌ و المصدر فَتَاءٌ (المفردات فی غریب القرآن، ص: 625). [شبّ] الغلامُ: آن پسر جوان شد، الرّجُلُ: فرزندان آن مرد جوان شدند، الثورُ: آن گاو پیر و سالخورده شد، اللّهُ الغلامَ: خداوند آن پسر را بزرگ و جوان کند (فرهنگ ابجدی:77).
قرآن کریم دورۀ جوانی را دورۀ قوت و قدرت معرفی نموده است: اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ (روم:54). در این آیه کریمه دورۀ جوانی مرحلهای است که میان دو مرحلۀ ناتوانی یعنی صغیر بودن و پیری قرار دارد؛ لذا دورۀ جوانی مانند دیگر مراحل عمر انسان در حال گزار است اما خصلتهای کسبشده در این مرحله مانند خصلت دینگرایی و دیگر کمالات تا آخر عمر انسان باقی است و بلکه اگر سبب فعالیتهای مثبت شود تا مادام که فعالیت محفوظ باشد او نیز بهره خواهد برد.
بنابراین مرحله جوانی همانند دورههای قبل آن، ازنظر تربیت دینی و معنوی نقطۀ عطف در زندگی هر انسان است: وَ قَالَ النَّبِیُّ (ص) الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ رَضِیتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ إِلَّا فَاضْرِبْ عَلَى جَنْبِهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى (بحار، ج 101: 95). این حدیث شریف به مراحل تربیت از دیدگاه اسلام اشاره دارد که به وِیژگیهای هر مرحله نیز توجه شده است؛ یعنی هفت سال اول زندگی دوره جنبوجوش و آموزش و تربیت بر محور بازی و فعالیت جسمی است و هفت سال دوم، دوره آموزش رسمی و تربیت و اطاعت است و هفت سال سوم، دوره مشورت و همسویی است نه دستور دادن و زور گفتن به فرزند.
روایات اسلامی نیز در اهمیت دینگرایی و معنویت در دوره جوانی واردشده است و دینگرایی را از خصیصه جوانها برمیشمارد. پیامبر خدا (ص) میفرماید: آُوصِیکُم بِالشُّبانِ خَیرًا فَإِنَّهم أَرَقُّ اَفئِدَةًإِنَّ اللهَ بَعَثَنِی بَشِیرًا وَ نَذِیرًا فَحَالَفَنِی الشّبَانُ و خَالَفَنِی الشُّیوخُ ثمَّ قَرَأَ فطَالَ عَلَیهِمُ الأَمَد فَقسَت قُلوبُهم. به جوانان توجه نمایید؛ زیرا آنان جزو اولین افرادی بودند که بامن دست برادری دادند و از من اطاعت نمودند اما پیرمردان جزو اولین مخالفان من بودند و دیرتر مرا پذیرفتند (سفینة البحار، ج 2:176؛ روایات تربیتی، ج 1: 349).
امام صادق (ع) میفرماید: ألآ إِنَّ قَلبَ الشَّابِ أَرَقُّ مِن قَلبِ الشَّیخ. متوجه باشید که قلب جوان بیشتر آمادۀ پذیرش است تا قلب بزرگسال (بحار، ج 12: 280؛ علل الشرایع، ج 1).
امامخمینی (ره) توجه ویژه به جوانان داشت؛ ازاینرو در فرازی از بیاناتشان میگوید: شما... جوانها امید من هستید، نوید من هستید، امید من به شما توده جوان است ...من امید این را دارم که مقدرات مملکت مابعد از این به دست شما عزیزان بیافتد و مملکت مارا شما عزیزان حفظ کنید. من امید آن را دارم که شماها با علم و عمل، با علم و تهذیب نفس، باعلم و عمل صالح، بر مشکلات خودتان غلبه کنید (صحیفه نور، 1376 ج 5: 179).
بدین ترتیب امروزه اهمیت داشتن جمعیت و نسل سالم و بهخصوص نسل نوجوان و جوان فعال (نیرو و سرمایهای انسانی اهل مهارت و دانش) از مؤلفههای اثرگذار در سیاست خارجی و دفاعی و مانند آن است و امروزه اغلب کشورها به فرزند آوری توجه دارند و حتی در پی جذب فرزندان دیگر کشورهایند؛ لذا امام (ع) در این بخش [اشدد به عضدی] به اهمیت نسل سالم و نقش آنان بهعنوان پشتوانه اقتصادی، فرهنگی و دفاعی و مانند آن، اشاره دارد.
- در عبارت «واقم بهم اودی» اشاره به نقش اولاد و نسل مفید برای آبادانی کشورها و جبران کمبودیها و خلأهای علمی و اقتصادی و تربیتی و مانند آن است.
- در عبارت «و کثربهم عددی» به کمیت و کثرت نفوس سالم و کارآ اشاره دارد که برای خانواده و جامعه اهمیت دارد؛ ازاینرو تعداد حقیقی نفوس هر کشور جزو اسرار بهحساب میآید؛ لذا تعداد نفوس هر کشور اغلب با توجه به کشور رقیب اعلام میگردد و نه تعداد واقعی.
- در عبارت «زین بهم محضری» میفرماید: فرزندان وسیله افتخار و سربلندی و زینت محفل باشند.
- در جمله «و احی بهم ذکری» میفرماید: اینان یادگاران خوب برای والدین بوده و نام والدین را به نیکی زنده نگه بدارند و وسیله شین و بیآبرویی برای خانواده نباشند.
- در عبارت «واکفنی... علی حاجتی» میفرماید: اینان انسانهای فعال، کارا و مسئولیتپذیر گردند و بتوانند در جامعه از عهده یک مسئولیت مناسب برآیند و فقط مصرفکننده نباشند.
- در بخش بعد به آداب دعا برای ایجاد ارتباط مفید میان پدر و فرزند اشاره دارد. امام (ع) ابتدا به ایجاد زمینههای فرمانبری فرزند، اشاره میکند «واجعلهم لی محبین... ولاخاطئین» یعنی خدایا اول محبت مرا در دل آنان قرار ده و آنان را مشتاق من بگردان [اهمیت نقش عاطفه در تربیت و تعامل] تا آنان مرا بپذیراند[مقبیلین] (اصل پذیرش مخاطب = قابلیت قابل) و تا درنتیجه دوستی و محبت آنان پیوسته فرمانبر من باشند و از من اطاعت کنند[مستقیمین لی مطیعین] درحالیکه در این شرایط و با این فرایند آنان طغیانگر، بدرفتار، ناسازگار و خطاکار نخواهند شد.
بنابراین امام سجاد (ع) در دعای خویش برای تعلیم مخاطبان مستقیماً سراغ خود هدف (معلول) یعنی اطاعت نمیرود[چنانچه ماها به دلیل اشتهای زیاد و راحتی و فرار از مسئولیت تربیت اینگونه هستیم] بلکه براساس نظام خلقت و قانون زندگی؛ ابتدا سراغ دعا در زمینه علت (محبت، اشتیاق و.) میرود که اگر آن علل فراهم شد اطاعت هم میآید و اینیک درس زندگی به مسلمانان است که دعایتان برخلاف نظام و سنت الهی نباشد تا بعد انتقاد نمایید که چرا مستجاب نشد!. درنهایت اینکه امام سجاد (ع) به ما یادآور میشود که شما در پی انجام این امور با توجه به مراحل رشد اولاد و با شیوههای منطقی باشید و یادآوری گردید که این دعا جنبهای آموزشی هم دارد؛ بنابراین باید این امور را عملیاتی کرد و نه صرف از خدا خواستن و خود ساکت نشستن و منتظر انجام تکلیف خود از ناحیهی خدا بودن. به عبارتی امام (ع) به تکلیف محوری تصریح دارد و اینکه شما چنین فرزندانی و با این ویژگیها تربیت کنید.
فراز پنجم:وَ أَعِنِّی عَلَى تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهُمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ [مِنْکَ] مَعَهُمْ أَوْلَاداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَى مَا سَأَلْتُکَ. ترجمه: بار خدایا، مرا به تربیت ایشان و تأدیب ایشان و نیکى و مهربانى در حق ایشان یارى فرماى؛ و افزون بر ایشان مرا فرزندانى نرینه عطا کن و خیر مرا در آن قرار ده و آنان را یاوران من بر هر چه از تو مىطلبم.
واژگان
- أَدَّبَ، تَأْدِیباً [أدب] هُ: او را ادب آموخت، او را تربیت کرد و تعلیم داد، او را بر کار بدى که کرده بود کیفر داد (فرهنگ ابجدی: 33). الهِبَة- [وهب]: مص، ج هِبَات: بخشش بلاعوض، هدیه (فرهنگ ابجدی: 948).
- واژه «اعنّی» عَوَّنَ- تَعْوِیناً [عون] تِ المَرأَةُ: آن زن کمک کرد، هُ على الشَّیءِ: او را در آن کار کمک کرد. (فرهنگ ابجدی: 630). در اینجا با حرفاضافه «علی» بهکاررفته و به معنای مرا کمک نمودن آمده است.
این فراز از دعا، مرتبط با آیات تربیت و تذکیه در قرآن کریم است: ربَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنهْمْ یَتْلُواْ عَلَیهْمْ ءَایَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحْکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحْکِیمُ (بقره:129). کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الحْکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ (بقره:151). کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الحْکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ (العمران:151) هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّیِّنَ رَسُولًا مِّنهْمْ یَتْلُواْ عَلَیهْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحْکْمَةَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ (جمعه:2).
دلالتهای تربیتی
- فرایند تربیت؛ تربیت دارای فرایند، مراحل و بخشهای مختلف است: بخشی از آن فطری و غریزی است؛ لذا ما نباید در زمان نامناسب و شرایط نامناسب دخالت کنیم؛ چراکه دخالتهای بهاصطلاح ناروایی والدین و مربیان، تلقینها و آموزشهای زودهنگام و دیرهنگام، بدون توجه به شرایط سن تقویمی، سن تکلیف شرعی، رشد عقلی و دیگر مولفهها و سازههای دخیل، سبب انحراف از نوع طبیعت و خلقت فرزند میشود. درنتیجه هر نوع تربیتی متناسب با مراحل رشد جسمی و روانی کودک باشد و این بخش با دخالت نکردن کامل میشود. بدین ترتیب در برخی از مقاطع رشد فرزند، کار زیادی و حرکت بیجا انجام ندادن، بخش از فرایند تربیت است. بخشی دیگر با دخالت کردن مطلوب درست میشود که در زمان تعریفشده و بهمقتضای حال و شرایط فرزند باید دخالت عالمانه نماییم؛ اما باید تربیت ما دینی و عالمانه باشد؛ لذا امام (ع) تربیت را به خدا نسبت داده و از خداوند کمک میطلبد.
- دعا به ما تعلیم میدهد تا نگاه ما به فرزندان، ابزاری و مکانیکی و ماشینی نباشد تا فقط برای رفع مشکل خود از آنها استفاده نماییم (فلسفه سودگرایی) بلکه این رابطه (همکاری) و تعامل طرفینی است؛ ازاینرو امام (ع) میفرماید «واعنی... علی برّهم» یعنی من هم به فرزندان نیکی نمایم.
- ایشان در عبارت بعد «اولادا ذکورا» درخواست فرزند پسر از خداوند دارد؛ زیرا اغلب، نسب و سلسله نسب و حفظ آثار والدین از طریق فرزند پسر محفوظ میماند و اینیک واقعیت است وگرنه در یک یا دو نسل اگر خلاف این رویه اعمال گردد، همهچیز بهم میخورد و تبعات اقتصادی، فرهنگی و ... نیز دارد. بهعلاوه که سلسله انبیاء، امامان معصوم همگی تنها از طریق مردان ادامه یافته است و امام سجاد (ع) به بقای نسل امامت تا حضرت مهدی (عج) نیز توجه داشته است که امامان معصوم و انبیاء عظام همه جزو مردان بوده و حتی در تفسیر قرآن نیز تنها روایات تفسیری از طریق اولاد ذکور و نسل مردان از امامان معصوم (ع) پذیرفته است و نه از طریق زنان بزرگوار گرچه مادران ایشان هم بوده باشند.
- در عبارت «واجعل...خیرالی» به اهمیت فرزند صالح و شایسته اشاره دارد و این تا جایی ارزش دارد که ایشان بهطور مستقل بیان کرده وگرنه داخل عبارت قبلی «وهب لی...خیرالی» قرار میداد؛ زیرا فرزندان ناخلف در زندگی معصومان نیز بوده و پیامدهای ناگواری نیز داشتهاند و حتی برخی از بزرگان نیز اولاد بی خیر و ناخلفی داشتهاند.
- ازآنجاکه فرزندان هرکدام مربوط به عصر و زمان خویشاند و تنها بخشی از زندگی آنان در حیات پدر میباشند و لذا آنان باید بهگونهای تربیت شوند که متناسب با شرایط آن عصر باشند و این مضمون حدیثی است؛ لذا ایشان در عبارت «واجعلهم... عوانا» میفرماید فرزندان در امور و بخشی که از تو خواستهام یاورم قرار ده.
فراز ششم تا هشتم: وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ فَإِنَّکَ خَلَقْتَنَا وَ أَمَرْتَنَا وَ نَهَیْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا فِی ثَوَابِ مَا أَمَرْتَنَا وَ رَهَّبْتَنَا عِقَابَهُ وَ جَعَلْتَ لَنَا عَدُوّاً یَکِیدُنَا سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلَى مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ أَسْکَنْتَهُ صُدُورَنَا وَ أَجْرَیْتَهُ مَجَارِیَ دِمَائِنَا لَا یَغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا وَ لَا یَنْسَى إِنْ نَسِینَا یُؤْمِنُنَا عِقَابَکَ وَ یُخَوِّفُنَا بِغَیْرِکَ إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَةٍ شَجَّعَنَا عَلَیْهَا وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَطَنَا عَنْهُ یَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ وَ یَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ إِنْ وَعَدَنَا کَذَبَنَا وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا وَ إِنْ لَا تَصْرِفْ عَنَّا کَیْدَهُ یُضِلَّنَا وَ إِنْ لَا تَقِنَا خَبَالَهُ یَسْتَزِلَّنَا اللَّهُمَّ فَاقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَنَّا بِسُلْطَانِکَ حَتَّى تَحْبِسَهُ عَنَّا بِکَثْرَةِ الدُّعَاءِ لَکَ فَنُصْبِحَ مِنْ کَیْدِهِ فِی الْمَعْصُومِینَ بِکَ؛ اى خداوند، مرا و نسل مرا از شیطان رجیم در پناه خوددار. تو ما را آفریدهاى و به نیکى امر کردهاى و از بدى نهى و به ثواب آنچه ما را بدان امر بدان امر کردهاى مشتاق و از عقاب آن بیم ناک. براى ما دشمنى ساختهاى همواره در کار نیرنگ و فریب ما.
در امورى بر ما چیرهاش گردانیدهاى که ما را بر او چیرگى ندادهاى. در درون سینه ما جایش دادهاى و چون خون در رگهاى ما روانش گردانیدهاى. اگر ما از او غافل شویم، او از ما غافل نشود. اگر ما فراموشش کنیم، او ما را فراموش نکند. عقاب تو را در نظر ما ناچیز مىنماید و ما را از دیگرى جز تو بیم مىدهد. اگر آهنگ گناه کنیم، در ارتکاب آن دلیرمان گرداند و اگر آهنگ کارى شایسته کنیم، از گزاردن آن بازمان دارد. براى ما هر چه مىطلبد هواهاى نفسانى است و به هر چه اشارت مىکند اعمال شبههآمیز. اگر وعده دهد، وعدهاش دروغ است و اگر آرزویى در دل ما برانگیزد، خود به خلاف آن برخیزد. اى خداوند ما، اگر مکرش را از ما بازنگردانی، گمراهمان کند و اگر ما را از تبهکاریهایش در امان ندارى، پاى ثبات ما بلغزاند (ترجمه آیتی).
واژگان
- «اعذنی» عوذ: پناه بردن. التجاء. «عاذَ بِهِ: لَجَأَ وَ اعْتَصَمَ». قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (بقره: 67). گفت پناه میبرم به خدا از اینکه از جاهلان باشم (قاموس قرشی، ج 5: 68).
- «ذرّیتی» ذرّیّة: فرزند، نسل. در مجمع ذیل آیه 124 بقره میگوید: ذرّیّه و نسل و ولد نظیر هماند و در اصل آن چهار مذهب است ذرء، ذرّ، ذرو، ذرى.
در اقرب الموارد میگوید: ذرّیّه که بضم و فتح و کسر ذال خوانده میشود به معنى نسل است و اصل آن ذرّیئه بوده همزه را به یاء قلب و در هم ادغام کردهاند جمع آن ذرّیّات و ذرارى است. «وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ «غافر: 8» (قاموس قرشی، ج 3: 6).
- «یضلّنا» راغب گوید: «الضّلال: العدول عن الطّریق المستقیم و یضادّه الهدایة» قول صحاح و قاموس و اقرب و نهایه نیز قول راغب است.
اینکه بعضى هلاکت و گمشدن و باطل و فضیحت را از معانى ضلال شمردهاند، اینها لازم معناى اوّلى است که همان انحراف باشد در قرآن مجید نیز گاهى بهکاررفته است (همان، ج 4: 192).
- شیطان»: معناى لغوى: به عقیده طبرسى و راغب و ابن اثیر و دیگران، نون شیطان اصل کلمه است و آن از شَطَنَ یَشْطُنُ میباشد. شطن چنانکه سه دانشمند فوق و جوهرى گفته به معنى دور شدن است «شَطَنَ عَنْهُ: بَعُدَ».
بنابراین؛ شیطان به معنى دور شده از خیر است چنانکه در مجمع، «البعید من الخیر » گفته است. به قول بعضى نون آن زاید و اصل آن از شَاطَ یَشِیطُ است و آن به معنى هلاکت یا شدت غضب است (نهایه) ولى محققین این قول را قبول ندارند. آنگاه آن را شیطان معروف و به معنى هر متمرّد و طاغى گرفتهاند اعمّ از آنکه از جنّ باشد یا انس یا جنبندگان.
به نظر صاحب قاموس شیطان وصف است نه اسم خاص آن روح شریر و به مناسبت دورى از خیر و از رحمت حقتعالی وصف شیطان بر او اطلاق شده است چنانکه نظیر این کلمه در «بلس- ابلیس» و توصیف آن با رجیم (مطرود) شاهد این مطلب است (قاموس قرشی، ج 4: 33).
جنسیت شیطان» شیطان از ملائکه است یا از جن؟
صریح آیه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (کهف: 50) آن است که شیطان از نوع جنّ است و روایاتى دراینباره نقلشده است ازجمله در تفسیر عیاشى ذیل آیه 34 بقره از حضرت صادق علیه السّلام نقلشده: جمیل بن درّاج از آن حضرت پرسید آیا ابلیس از ملائکه بود یا کارى از آسمان را عهدهدار بود؟ فرمود: از ملائکه نبود و کارى از آسمان را مباشرت نداشت.
بلکه او از جنّ بود در میان ملائکه. فرشتگان چنان میدانستند که او از آنهاست. خدا میدانست که از آنها نیست چون به سجده مأمور شد از او واقع شد آنچه واقع شد. در مجمع ذیل آیه 34 بقره از شیخ مفید رحمه اللّه نقلشده که گوید: او از جنّ بود و از ملائکه نبود دراینباره از ائمه هدى علیهمالسلام روایات متواتر نقلشده و این قول مذهب امامیه است (قاموس قرشی، ج 4: 33).
حدود سلطه شیطان
حدود تسلّط شیطان و شیاطین فقط وسوسه قلبى و بهتر نمایاندن بدیها و بالعکس است و جز این تسلّطى ندارند و در قرآن مجید هر چه در کار آنها گفتهشده برگشت همه بر این اصل است. چنانکه شیطان خود در روز قیامت به مردم خواهد گفت: ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی ... (ابراهیم: 22). یعنى من بر شما تسلّطى نداشتم جز آنکه شمارا خواندم و از من قبول کردید (قاموس قرشی، ج 4: 35).
این سخن شیطان است که روز قیامت به اغوا شدگان خواهد گفت که من بر شما تسلّطى نداشتم مگر آنکه من خواندم و شما دعوتم را پذیرفتید، پس مرا ملامت نکنید که چرا خواندم چون کار من آن بود[ولی کار شما اطاعت از من نبود] و خودتان را ملامت کنید که چرا از من قبول کردید؟! مراد از سلطان تسلّطى است که شیطان بتواند مردم را به گناه مجبور کند. به صریح آیه شیطان چنین قدرتى ندارد و قدرت شیطان همان وسوسه و دعوت صرف است که در صورت اهمیت ندادن منکوب خواهد شد. از این کلام و آیات دیگر که در این زمینه است روشن خواهد شد. که قدرت او یکجانبه است و در صورت قبول مردم، مؤثر میشود (قاموس قرآن، ج3: 292).
ماهیت ابلیس
مراد از این کلمه در قرآن مجید، موجودى است زنده، باشعور، مکلّف، نامرئى، فریبکار و ... که از امر خداوند سر پیچید و به آدم سجده نکرد، درنتیجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید. او در قرآن اکثراً به نام شیطان خواندهشده و فقط دریازده محل ابلیس بهکاررفته است.
آیا این کلمه عَلَم شخص است و نام مخصوص اوست و یا صفت است و بهواسطه یأس از رحمت خدا، به او ابلیس گفتهشده؟ مجمعالبیان میگوید ابلیس نام غیرعربی است و قومى گفتهاند که عربى است و از ابلاس مشتقّ است. در صحاح و قاموس آن را عربى و از ابلاس گرفته است و برخی عجمى بودن آن را نیز محتمل دانسته است. اگرچنانکه نقلشده، ثابت شود که اسم اصلى او عزازیل و کلمه ابلیس عربى است صفت بودن آن بهتر به نظر میرسد در صافى از حضرت رضا علیه السّلام نقلشده: نام او حارث بوده. ابلیس نامیده شد زیرا که از رحمت خدا مأیوس گردید (قاموس قرآن، ج 1: 227).
- «کید» الْکَیْدُ: ضرب من الاحتیال و قد یکون مذموما و ممدوحا و إن کان یستعمل فی المذموم أکثر و کذلک الاستدراج و المکر و یکون بعض ذلک محمودا، قال: کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ [یوسف:76] (مفردات الفاظ قرآن: 728).
- «خباله» الخَبَال- فساد، تباهى، سختى، دیوانگى، زهر کشنده. (فرهنگ ابجدی: 355).
- «هممتنا» هم: قصد و اراده. بمعنى حزن و اضطراب نیز در قرآن مجید بهکاررفته است. وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ (غافر: 5). هر امّت رسولشان را قصد کردند که بگیرندش (قاموس قرآنی، ج 7: 165).
- ثبّتنا» هم: قصد و اراده. بمعنى حزن و اضطراب نیز در قرآن مجید بهکاررفته است. وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ (غافر: 5) هر امّت رسولشان را قصد کردند که بگیرندش (قاموس قرشی: 303).
- «منّانا» مَنَ- مَنّاً و مِنِّیْنَى [منّ] علیهِ بکذا: بدون رنج به او انعام و بخشش نمود، مَنّاً و مِنَّةً علیه بما صَنَعَ: نکوئیهائى را که براى او انجام داده بود بر او برشمرد، مَنّاً
- المَنّ- [منّ]: مص، آنچه مورد تنعم و بهرهمندى قرار گیرد، عسل گیاهى که آن را شهد نیز مىنامند (فرهنگ ابجدی: 866).
دلالتهای تربیتی
- واژه «اعذنی» اشاره به پناه بردن از شر شیطان دارد و ازآنجاکه شیطان رجیم است؛ فقهاء میفرمایند در نماز بعد از تکبیره الاحرام اعوذبالله من الشیطان الرجیم گویند ولی به دلیل رجیم بودن آن، این عبارت آهسته گفته شود.
- فراز ششم تا هشتم به «موانع غیرانسانی نظام تربیت دینی» اشاره دارد و یکی از این موانع وجود شیطان است.
- خداوند برای هر چیزی مقیاسی برای ارزشیابی قرار داده است؛ لذا خداوند وجود شیطان را وسیله آزمون و نماد جنبه حیوانی و سلبی انسان قرار داده است که در ذیل هِرم قرارگرفته است و در رأس هرم خداوند و صفات طهارت و درستی قرارگرفته است.
- اغلب فعلهای شیطان با فعل مضارع (یکیدنا، لاینسی، ینصب لنا، یضلّنا...) آمده است؛ یعنی تلاش شیطان پیوسته و مضاعف است؛ درنتیجه مبارزه با شیطان نیز تلاش مضاعف و مستمر میخواهد.
- چنان چه در منابع و قاموس قرآن آمد کار شیطان تسویل، تسویف، تزیین، تحریف، تخریب و... در حد پیشنهاد آمده است و شیطان قدرت بر اجبار روانی و جسمی افراد ندارد؛ لذا اغلب فرزانگان فریب او را نخوردهاند و از طرفی برخی نیز فریبخورده و به پیشنهاد او پاسخ مثبت دادند. بدین ترتیب وجود شیطان جزو موانع خودخواسته و ارادی انسان بوده و از نوامیس خلقت است.
فراز نهم: اللَّهُمَّ أَعْطِنِی کُلَّ سُؤْلِی وَ اقْضِ لِی حَوَائِجِی وَ لَا تَمْنَعْنِی الْإِجَابَةَ وَ قَدْ ضَمِنْتَهَا لِی وَ لَا تَحْجُبْ دُعَائِی عَنْکَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِهِ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِکُلِّ مَا یُصْلِحُنِی فِی دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی مَا ذَکَرْتُ مِنْهُ وَ مَا نَسِیتُ أَوْ أَظْهَرْتُ أَوْ أَخْفَیْتُ أَوْ أَسْرَرْتُ أَوْ أَعْلَنْتُ؛ بار خدایا، هر چه از تو خواستهام به من عطا کن و حوایج من برآور؛ و چون برعهدهگرفتهای که دعاى من به اجابت رسانى، پس دعاى من از درگاه خود مران و چون خود مرا به دعا فرمان دادهاى، دعاى من از آن پیشگاه محجوب مدار. اى خداوند، از فضل خویش هر چه سبب اصلاح من در دنیا و آخرت شود، به من عطا کن، خواه آن را بر زبان آورده باشم یا فراموش کرده باشم، آشکار کرده باشم یا نهان داشته باشم، دیگران را از آن آگاه کرده باشم یا از دیگران پنهان کرده باشم.
واژگان
- «اعطنی» از عطاء. العَطَاء- ج أَعْطِیَة و جج أَعْطِیَات [عطو]: آن چه که مىدهند و مىبخشند (فرهنگ ابجدی:614) دیگر کلمات نیاز به توضیح ندارد.
دلالتهای تربیتی
- امام (ع) به ما تعلیم میدهد تا از خداوند همه خواستههای معقول خود را بهخواهید و بخل درخواستن از خواستههای معقول خود نداشته باشید «کل سوءلی».
- از عبارت «واقض لی حوائجی... تا وقد امرتنی به» میفرماید متوجه باشید که صرف دعا کردن همهچیز نیست بلکه توجه به موانع (شناختی و رفتاری و دخالت دیگران و سایر پدیدهها) مهمتر است؛ چراکه خداوند پذیرش مشروط دارد و دعای با موانع، برخلاف نظام احسن خلقت است.
- در عبارت «وامنن...مایصلحنی» میفرماید از خداوند همه خواستههای را بخواهید که به نفع فرد و خانواده و جمع شما باشد؛ چراکه گاه ممکن است دعا برای چندنفری محدود نفعی داشته باشد ولی پیامدهای دیگری نیز داشته باشد که به نفع اکثریت نباشد مثل اینکه فردی از ریس شهرداری شاکی باشد و وی را لعن و نفرین کند و دعا برای سرنگونی وی داشته باشد درحالیکه این فرد برای اکثریت مفید بوده و جایگزین نداشته باشد و اینکه منت ویژهای ذات خداوندی است و استفاده از آن در تعلیم و تربیت، دارای آسیبهای زیادی بوده و روند تربیت را با اخلال مواجه میسازد.
- مبانی تربیت؛ در عبارت «فی دنیای و آخرتی» اشاره به مبانی اعتقادی و کلامی دارد که آن معادباوری در کنار توحید و نبوت است و اینکه دعایتان محدود به «یکپردهای از زندگی» دنیا نباشد؛ زیرا پردهها و قسمتهای دیگر باقی است»؛ و دعا در هر زمینهای با توجه به آخرت باشد؛ و همچنین به رابطه سببی و مسببی اعمال انسان در رابطه دنیا و آخرت اشاره دارد.
- اهمیت نقش عنصر معنوی و نیت در تعلیم و تربیت؛ در عبارت «ماذکرت منه ...اسررت» میفرماید دعا کننده باید متوجه باشد که خداوند خالق و آفریننده انسان است و تنها به الفاظ ظاهری توجه ندارد بلکه عالم به چیزهایی است که در خاطر انسان و ذهن خودآگاه و ناآگاه وی نیز میگذرد و انسان چیزی برای مخفی کردن از خدا ندارد؛ لذا رفتار خوب مساوی است با حسن فعلی (نوع رفتار مثبت) و حسن فاعلی (نیت و اراده مثبت = اهمیت نیّت و عنصر معنوی رفتار): أَ لَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَئهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّمُ الْغُیُوب (توبه:78). أَ وَ لَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُون (بقره:77). قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّات (مستدرک الوسایل، ج 1: 90).
بدین ترتیب باید ظاهر و باطن انسان همخوانی داشته باشد و تبلیغ و تربیت اینگونه افراد مانند پیامبران الهی اثرات مضاعف دارد.
- موانع تربیت؛ در عبارت «و لا تمنعنی الاجابه ... و قد امرتنی به» اشاره به موانع دتربیبت براساس آیات ذیل دارد: وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَکمُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبرِونَ عَنْ عِبَادَتىِ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (غافر:60) پروردگارتان گفت: بخوانید مرا تا شمارا پاسخگویم. آنهایى که از پرستش من سرکشى مىکنند زود که در عین خوارى به جهنم درآیند* وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنىّ فَإِنىّ قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لىِ وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره:186). چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو که من نزدیکم و به نداى کسى که مرا بخواند پاسخ مىدهم. پس به نداى من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا راه راست یابند.
- با عبارت «ماذکرت منه و ما نسیت» میفرماید اینگونه نیست که انسان همیشه آنچه را به مصلحت اوست از قبل بداند ممکن است فراموش کرده باشد و یا اهمیت آن را با علم محدود خود درک نکرده باشد و یا هر آنچه را خواسته به مصلحت فردی و جمعی وی نباشد؛ ازاینرو از خدا بخواهد هر چه را که گفته و هر آنچه را نگفته ولی به مصلحت جمع و فرد باشد نیز بر او منت گذاشته و برآورده سازد.
فراز دهم: وَ اجْعَلْنِی فِی جَمِیعِ ذَلِکَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ بِسُؤَالِی إِیَّاکَ الْمُنْجَحِینَ بِالطَّلَبِ إِلَیْکَ غَیْرِ الْمَمْنُوعِینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ الْمُعَوِّذِینَ بِالتَّعَوُّذِ بِکَ الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَةِ عَلَیْکَ الْمُجَازِینَ بِعِزِّکَ الْمُوسَعِ عَلَیْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلَالُ مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ الْمُعَزِّیْنَ مِنَ الذُّلِّ بِکَ وَ الْمُجَازِینَ مِنَ الظُّلْمِ بَعْدَ ذَلِکَ [بِعَدْلِکَ] وَ الْمُعَافَیْنَ مِنَ الْبَلَاءِ بِرَحْمَتِکَ وَ الْمُغَنِّینَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاکَ وَ الْمَعْصُومِینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَایَا بِتَقْوَاکَ وَ الْمُوَفَّقِینَ لِلْخَیْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِکَ وَ الْمُحَالِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِکَ التَّارِکِینَ لِکُلِّ مَعْصِیَتِکَ السَّاکِنِینَ فِی جِوَارِکَ؛ بار خدایا، هر چه از تو خواستهام به من عطا کن و حوایج من برآور؛ و چون بر عهده گرفتهاى که دعاى من به اجابت رسانى، پس دعاى من از درگاه خود مران؛ و چون خود مرا به دعا فرمان دادهاى، دعاى من از آن پیشگاه محجوب مدار. اى خداوند، از فضل خویش هر چه سبب اصلاح من در دنیا و آخرت شود، به من عطا کن، خواه آن را بر زبان آورده باشم یا فراموش کرده باشم، آشکار کرده باشم یا نهان داشته باشم، دیگران را از آن آگاه کرده باشم یا از دیگران پنهان کرده باشم. خداوندا، چنان کن که در همه حال به درخواستى که از تو مىکنم در زمره مصلحان درآیم و به چیزى که از تو طلب مىدارم در شمار کام یافتگان و به توکل بر تو در تعداد آنکسان که دست ردّشان بر سینه نزدهاى.
اى خداوند، در شمار آنانم بر که خو گرفتهاند پناه جستن به تو را و سودها بردهاند از سوداى با تو و پناه گرفتهاند در مأمن عزّ تو و تو از خزانه فضل و نعمت خویش به فراوانى روزى حلالشان دادهاى و به جود و کرم تو فراخ نعمتى یافتهاند و به تو از ذلت به عزت رسیدهاند و از جور و ستم ستمکاران در سایه دادگرى تو غنودهاند و به رحمت تو از بلا رهیدهاند و به توان گرى تو از بینوایى به توانگرى رسیدهاند و به یمن تقواى تو از گناه و لغزش و خطا در امان ماندهاند و به طاعت تو به خیر و رشاد و صواب توفیق یافتهاند و به قدرت تو میان ایشان و گناهان مانع پدید آمده است، آنکسان که همه معاصى تو را ترک گفتهاند و در جوار رحمت تو خفتهاند.
واژگان
- المنجحین» النَّجَاح، مصدر است یا اسم است از (نَجَحَ)؛ «لَقِىَ نَجَاحاً: پیشرفت کرد (فرهنگ ابجدی: 900).
- المعوّدین» عَوَّدَ- تَعْوِیداً [عود] فلاناً کذا: او را به چیزى عادت داد (همان، 629). - التعوّذ» العَوْذ- [عوذ]: پناه بُردن؛ «أَعوذ باللّهِ مِنْک): پناه مىبرم به خدا از تو (همان). - - المعزّین» عَزَّ- عِزّاً و عِزَّةً و عَزَازَةً [عزّ]: عزیز و گرامى شد، نیرومند شد، ناتوان شد، (همان: 608).
- المعصومین» العِصْمَة؛ منع کردن، حالت دورى از گناه یا اشتباه (همان، 612). - - بالتوکلّ» تَوَکَّلَ- تَوَکُّلًا [وکل]: وکالت را قبول کرد و ضمانت آن را به عُهده گرفت، لهُ بالنَجاح: کامیابى یا قبول شدن را براى او تضمین کرد، بالأَمرِ: اقدام آن کار را به عهده گرفت، علَى اللّهِ: بر خداوند متعال توکّل کرد، فی الأَمرِ: در آن کار اظهار ناتوانى کرد و بر دیگرى اعتماد نمود (همان، 274).
- معصیتک» العِصْیان- [عصی]: نافرمانى، مخالفت (همان، 613).
نکات تربیتی
- روشهای تربیت؛ از عبارات «من المصلِحین» استفاده میشود که برای انسانهای بلندهمت، صرف اصلاح شدن کافی نیست بلکه بهکارگیری شیوههای برای اصلاح و تربیت دیگران به علاوهای تربیت خود مهمتر است (اسم فاعل و جمع)؛ چراکه واژه اصلاح از کلیدواژههای قرآنی است و اصلاح و تربیت، از وظایف انبیاء است: وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلىَ مَا أَنْهَئکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْاصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلَّتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ(هود:88). در آیه حضرت هود یک مربی معرفیشده که برای اصلاح و تربیت امت خود با توجه به ظرفیت و استطاعت متربی و مقتضای زمانی از شیوههای مناسب استفاده میکند.
- 2. روش عادت دادن؛ عبارت «المعودین» به یکی از روشهای تربیتی، اشاره دارد. روش عادت دادن به رفتارهای خوب، از روشهای تربیتی است و ازآنجاکه عادت بهمرور و تدریج و همگام با شناخت و عواطف و منافع شکل میگیرد؛ لذا گفتهاند ترک عادت موجب مرض است؛ ازاینرو بهتر است که به کارهای خوب عادت دهند.
- با عبارت «الرابحین فی التجاره علیک...» اشاره به آیات مبارکه ذیل دارد: یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّکمُ عَلىَ تجِارَةٍ تُنجِیکمُ مِّنْ عَذَابٍ أَلِیم* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تجُاهِدُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکمُ وَ أَنفُسِکُمْ ذَالِکمُ خَیرْ لَّکمُ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ* یَغْفِرْ لَکمُ ذُنُوبَکمُ وَ یُدْخِلْکمُ جَنَّاتٍ تجَرِى مِن تحَتهِا الْأَنهْارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فىِ جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَالِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ* وَ أُخْرَى تحُبُّونهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (صف:10 تا 13).
- با عبارت «المجارین بعزک»: اشاره به زندگی باعزت و شرف انسانی دارد که در سایه عزت و قدرت الهی و تربیت انسانی و دینی معنا مییابد چنان چه در ادامه به زندگی باعزت و دوری از ذلت نیز اشاره دارد. عزت هم به معنای محبوب قلبها بودن و هم به معنای توانمند شدن اشاره دارد: مَن کاَنَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَللهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکلَمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ (فاطر:10).
- عدالت آموزشی و تربیتی؛ عبارت «من الظلم بعدلک» اشاره به نقش ظلم و عدل در نظام اجتماعی و نظام تعلیم و تربیت(عدالت آموزشی و تربیتی) دارد که هر انسانی بهطور فطری و عقل مستقل قباحت ظلم و حسن عدالت را میفهمد. امام سجاد(ع) به ما تعلیم میدهد تا نسبت به این دو پدیده در حوزه آموزشوپرورش و تعلیم و تربیت، اقتصاد و ... در سطح اجتماع نقشآفرین گردیم بهگونهای که هرکس در جایگاه خود نسبت به این دو پدیده اثرگذار حساسیت داشته باشد و عمل نماید: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الحْدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِیز(حدید:25).
وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلىِ مِّن بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلىَ مَرَدٍّ مِّن سَبِیل* وَ تَرَئهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلّ یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِىٍ وَ قَالَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ الخْاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّلِمِینَ فىِ عَذَابٍ مُّقِیم (شوری:44 و 45).
- 4. موانع تربیت؛ در عبارت «والمعصومین من الذنوب والزلل و الخطاء بتقواک» اشاره به موانع درونی و بیرونی تربیت؛ یعنی گناه و لغزش و خطا دارد و همچنین به راهکار متناسب و همسنخ آن؛ یعنی عامل و راهکار تقوی و کارکرد تقوی و زندگی پاک در عرصههای مختلف دارد؛ ازاینرو هرگاه از خدا غفران گناه خود را خاستیم باید بدانیم که خداوند قبلاً راه رهایی از آن را در اختیار ما قرار داده بوده است. در این بخش از دعا از ابتدای بند 10 به بعد آمام(ع) اول به بیان معلول پرداخته(حفظ از خطا و...) و سپس علت (تقوی) را میآورد؛ یعنی اول کارکرد را میآورد و سپس به منبع آن میپردازد.
فراز 12 و 31: اللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِیعَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ وَ أَعْطِ جَمِیعَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِثْلَ الَّذِی سَأَلْتُکَ لِنَفْسِی وَ لِوُلْدِی فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ سَمِیعٌ عَلِیمٌ عَفُوُّ غَفُورٌ رَؤُفٌ رَحِیمٌ وَ آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّار؛ اى خداوند، همه این موهبتها را به توفیق و رحمت خود به من ارزانى دار و ما را از عذاب دوزخ نگهدار و همه مردان مسلمان و زنان مسلمان و همه مردان مؤمن و زنان مؤمن را در این جهان گذران و آن جهان آینده، هر چه براى خود و فرزندانم از تو طلب داشتهام عنایت فرما، زیرا تو نزدیکى و اجابتکنندهای، تو شنوایى و دانایى، تو عفو کنندهاى و آمرزندهاى، تو مشفق و مهربانى. ما را در این دنیا نیکى ده و در آخرت نیکى ده و از عذاب آتش حفظ فرما (ترجمه آیتى، ص: 165-166).
کلیدواژگان
- «ءاجل» لأَجَل(ج) آجَال: پایان عمر؛ «الى أَجَلٍ غَیر مُسمّى»: بدون تعیین وقت، هنگام مرگ (فرهنگ ابجدی، ص 17). رحمتک» رَحِمَ- رَحْمَةً و مَرْحَمَةً و رُحْماً و رُحُماً هُ: براى او دلسوزى و اظهار مهربانى و آمرزش کرد (همان، ص 426).
نکات تربیتی
- امام(ع) به پیروی از شیوه روششناختی قرآنی ابتدا خواسته هارا یادآور میشود ولی در ذیل میفرماید «انک قریب...رحیم» قران کریم نیز تبیین و علت یک مسئله را در ذیل آیه بیان میکند؛ بنابراین دلالت تربیتی این شیوه در این بخش از دعا این است که ما هر خواستهای را از هرکسی نداشته باشیم و به فرزندان خود نیز تذکر دهیم و امام(ع) میفرماید اگر ما درخواست نجات از عذاب و یا خواستهای دیگری را از خداوند داریم؛ برای این است که خداوند به ما نزدیک است، پاسخگو هست، شنوای پرسشگران است، دانایی به حقایق است، بسیار آمرزنده، بسیار بخشنده و بسیار مهربان است؛ (انّک قریب، مجیب...) و این یعنی شما نیز در حد توان و استطاعت، اینگونه باشید؛ چراکه ادعای پیروی و همسویی، مشاکلت و مشابهت در برخی از ویژگیها را میطلبد وگرنه ادعای پیروی مجازگویی خواهد بود و در صورت فقدان این صفات در پیرو، ادعای پیروی ادعای بهگزاف است.
- در عبارت «جمیع المسلمین والمسلمات...» اشاره به این است که دعا و در ادامه تعلیم و تربیت، باید عدالت محور باشد و با ادبیات فاخر و جمعی باشد؛ یعنی دعای افراد و عمل و تربیت آن نباید یکسویه و جانبدارانه و ابزار برتری و عصبیت و جز آن باشد بلکه برای زن و مرد و کوچک و بزرگ باشد و حتی برای هدایت و امنیت و فراوانی نعمت برای دیگران و کفار نیز تلاش کرده و دعا کند؛ زیرا پیامدهای مثبت و منفی رفتارها به دیگران نیز سرایت میکند حال دور باشند و یا نزدیک؛ شبیه همین ویروس کرونا آدم را به این حقیقت میرساند که در این عالم همهچیز بهم ربط پیدا میکند و این ربط از ناحیه امور سلبی محسوستر است و تلاش شود ضمایر در ساختار دعا، ضمایر جمع باشد و اینکه هرچه برای خود و خانوادهاش میطلبد، برای دیگران هم بخواهد؛ و از نفرین و لعن و ادبیات سخیف دوری کند؛ زیرا طرف مقابل هم عکسالعمل نشان داده و چیزی بدتر از آن تحویل میدهد و درنتیجه به یک دور باطلی از اراجیف و یاوهگویی گرفتار خواهند شد: «مثل الذی سالتک لنفسی».
- روش پیشآیندی: حضرت در فقره اخیر از خداوند خوبی و پاداش نیکرا برای دنیا و آخرت و همچنین نجات از کیفر آخرترا میطلبد (روش بشارت و انذار) در این عبارت به روش پیشآیندی (پیشگیری) اشاره دارد؛ یعنی اینکه اگر کسی کاری نیکی انجام داد و گندم کاشت، محصولش در آینده گندم است و اگر کسی رعایت حد و حدود انسانی والهی را رعایت نکرد نیز به مجازات خواهد رسید. این روش برای پیشگیری از جرم و جنایت جنبه انذار دارد و همچنین بشارت به انسانهای پاک و مسئولیتپذیر است تا بیشتر به اینگونه رفتارها ادامه دهند.
نتیجهگیری
دعای بیست و پنجم امام سجاد(ع) در کتاب شریف صحیفه سجادیه راجع به فرزندان و تربیت اسلامی آنان است. دعای مذکور دارای سیزده بخش است. همچنین این دعای شریف قرآن محور است. دارای الفاظ، مفاهیم و ادبیات فاخر و علمی است که فقط از شخصیت مانند امام زینالعابدین(ع) چنین بیان و توصیفی ممکن است. مجموع ادعیه صحیفه درعینحال که دعا و استغاثهی به معنای واقعی و اصطلاحی، عرفی و لغوی است؛ سرشار از معارف دینی، اصول و قواعد زندگی و تعلیم و تربیت است. در این میان دعای بیست و پنجم یک بستهای جامع و منسجم برای تبیین عناصر نظام تربیت اسلامی است. در آن به برخی از مهمترین مؤلفههای یک نظام تربیت از قبیل مبانی، اهداف، اصول، مراحل، روشها، رهآوردها و موانع تربیت اشارهشده است. بررسی این دعای شریف در کنار پنجاهوسه دعای دیگر صحیفه بر غنای پژوهش و تحقیق خواهد افزود. امام سجاد(ع) در این دعا به مخاطبان شیوه دعا کردن، نوع و محتوای دعا را نیز تعلیم میدهد. شیوه بررسی دعا اینگونه بوده است که ابتدا متن دعا ذکر گردید سپس ترجمه آن با استفاده از ترجمه آیتی آمده است و بعد برخی از کلیدواژههای مهم با استفاده از برخی فرهنگهای لغت و قاموس قرآنی، معنا شد و در اخیر به بعضی از مهمترین دلالتها و نکات و عناصر تربیتی هر بخش اشارهشده است.